«آسوده بخواب کوروش» نخستین اثر سیاسی علی فراهانی، مسئول مجموعه رسانهای «دیبا فیلم»، مجموعهای خلاق و نوپا که حدود دو سال است کار خود را در عرصه ساخت مستند، فیلم کوتاه، تیزر و… آغاز کرده است.
با علی فراهانی، کارگردان مستند آسوده بخواب کوروش گپ و گفتی داشتهایم که در ادامه می خوانید:
چرا بحرين؟
مسئله بحرين و جدا شدن آن از ايران مسئلهاي بود که هر کس به آن ميرسيد بيتوجه از کنارش رد ميشد. حتي در مجموعه مستند «در برابر طوفان» هم که درباره محمدرضا شاه است، به اين موضوع، خيلي پرداخته نشده است، البته در ميان بچه انقلابيها يکي دو کار 20-15دقيقهاي راجع به بحرين ساخته شده، اما بهنظرم اين مسئله، به صورت جداگانه نيز موضوع جذابي بود؛ چرا که محمدرضا شاه سال 1336خودش ميآيد بحرين را استان چهاردهم ايران اعلام ميکند و سال 1349 ميگويد که بحرين ديگر به درد نميخورد، نفت و مرواريد ندارد، پس بدهيم برود، اين تناقض، سوژه جذابي است.
در اين قضيه، همه يک داستان تکراري را برايت تعريف ميکنند، داستاني پر از تناقضات که فيلمساز بايد تناقضات را بررسي و اصل ماجرا را استنباط کند البته در ماجراي جدايي بحرين، دستور محمدرضا شاه درباره بايکوت خبري اين موضوع در آن زمان، مقداري کار را سخت کرده بود.
فيلمسازها در مرحله اول تا به موضوع نگاه ميکنند چند صفحهاي در رابطهاش مطالعه ميکنند و ميگويند خب! اينکه خيلي کار دارد بگذار از رويش بپريم، اما ما با تحقيق و پژوهشهايي چند ماهه به ميزاني قابل توجه از اطلاعات رسيديم، تحقيقات و پژوهشهايي که تا پاي ميز تدوين هم ادامه داشت.
مستند ما بر محور اقدامات پهلوي در مقطعي از تاريخ اين کشور است، تصميماتي که شاه در موقعيتهايي نظير ماجراي اروند، ويتنام، جنگ ظفار و… گرفته است. ولي ما متوجه شديم که اگر بخواهيم تنها به بحرين بپردازيم فقط تصميمات محمدرضا شاه نبوده بلکه بايد نقش انگلستان و آلسعود را هم بررسي کنيم، بنابراين در کنار پيرنگهاي کار، پيرنگ اصليمان را مسئله بحرين قرار داديم.
علت اينکه به سراغ روايتي دو تکه رفتيد، چه بود؟ ميخواستيد مخاطبان مستند را محدود نکنيد؟
مستند، دو نوع روايت را به مخاطب عرضه ميکند، يکي روايت رسمي تلويزيون ملي شاهنشاهي و ديگري، روايتي مستند و واقعي برگرفته از تحقيقاتي است که به آن رسيديم و نتيجهگيري را در کنار نتيجهي خودمان به مخاطب عرضه کرديم تا قشر خاکستري هم پاي کار بيايد. براي ملموس بودن اين روايت نيز سعي کرديم از کارشناسان و افراد کمتر ديده شده و آدمهاي کراواتي نظير حسن اميني يا پيروز مجتهدزاده که دم از پهلوي بودن ميزند، استفاده کنيم.
مصائب آرشيو؟
آرشيو در مستندِ آرشيوي حکم نبض حياتي دارد. ما در اين مسير سختيهاي بسياري متحمل شديم، يکي از منابعمان آرشيو صدا و سيما بود، من بدون حمايت هيچ ارگاني و بهعنوان دانشجو با صدا و سيما وارد نامهنگاري شدم و در مجموع پس از نامهنگاري و پيگيريهاي انجام شده 41دقيقه راش گرفتم البته ناگفته نماند که هزينهاش را هم داديم و اين 41دقيقه تنها آرشيو خاص ما بود. بقيه آرشيوهايمان که از شبکه افق جمع آوري شد آرشيوهاي عام بود.
ما را در آرشيو اذيت کردند، هر جا ميرفتم دعوا داشتم ميگفتم که آرشيوِ ملي است و براي پدر و مادر ماها نيست که نميدهيد و همين جا اعلام ميکنم که هر کس، هر آرشيوي از کار ديد که برايش جذاب است، رايگان در اختيارش ميگذارم و راه و چاههايش را ميگويم که بروند کجاها پيدا کنند، خودم هم آرشيوهايم را در خدمتشان ميگذارم.
بازخوردها؟
طبيعي است که جريان انقلابي از روايت نخست کار و جريان طرفدار پهلوي از روايت دوم خوشش نيايد، انتهاي کار که ما ميآييم تصاوير آشوبهاي بحرين و اينها را نشان ميدهيم، نتيجه خودمان را به مخاطب عرضه ميکنيم.
بعد از اکران، عدهاي روايت اول و عدهاي روايت دوم را نقد ميکردند و من احساس کردم اين نقد ها اتفاق خوبي است، چون در اين سالها ما فقط به فسادهاي اخلاقي و جنسي پهلوي اشاره کردهايم، در حاليکه مسائل خيلي مهمتر از جمله خيانتهاي پهلوي به کشور مطرح بوده که از آن غفلت کرديم.
ميخواهم بگويم شاه هم سياستهايي براي خودش داشت يعني يک سواد و تدبيري داشت ولي نميشود منکر شد که کار اشتباهي انجام داد. پهلويدوستها هم با توجه به نوع روايت مستند، بيشتر با آن همراه ميشوند. به همين خاطر، احساس ميکنم براي دو قشري که کار را نقد ميکنند، مستند خوبي است.
پخش؟
ما براي پخش که اقدام کرديم يکي از شبکهها گفته بود که بايد بخش اول را حذف کنيم تا کار را پخش کنند و شبکهاي ديگر هم براي اينکه کار زخمي نشود گفته بود که بياييد من کار را به مبلغ اندکي حدوه 5 تا 10 ميليون از شما ميخرم که کار زخمي نشود که ما هيچکدام را قبول نکرديم.
انتقاد از استراتژي دفاع پس از حمله
چند سال پيش طرحي راجع به مدافعان حرم براي يک مؤسسه هنري-رسانهاي فرستادم با مضمون چراييِ اعزام مدافعان حرم افغانستاني و پاکستاني به سوريه و ميخواستيم به غير از بحث معنوي، به مباحث سياسي و استراتژيکش نيز اشاره کنيم اما قبول نکردند تا اينکه چند ماه بعد بيبيسي مستند «مدافعان اسد» را ساخت و ما در اين مسئله به نقطه صفر رسيديم که مقصر اصلي آن هم مديران فرهنگي هستند.
در همين قضيه آرشيو گرفتن از صدا و سيما، يک سري از تصاويري که جستجو ميکردم، آنطور که سيستم آرشيو نمايش ميداد ما دومين نفر بوديم که آنها را جستجو ميکرديم يعني بعد از انقلاب، تنها يک نفر پيش از من، آنها را ديده بود يا مثلاً من رفتم با بعضي از بچههاي آنجا صحبت کردم که تصاوير جنگ ويتنام مربوط به شاه را ميخواهم خارج کنم ميگفتند مگر ما در ويتنام هم جنگيديم؟ معلوم است زماني که آرشيو دست اينها باشد کسي نميتواند کاري کند، مقصر اول هم مديران فرهنگي ما هستند.
در جايي، اکران داشتيم، يکي از کارشناسان تاريخ معاصر، گفت اين روايت اول چيست که گذاشتي و اينها. گفتم من جوان هستم و اين اولين کارم بوده است، شما بايد بگوييد با اين بودجه و اين همه عوامل، چرا بايد الان وقتي سوار تاکسي ميشوم، راننده تاکسي بگويد شاه خدابيامرز؟ من نبايد جوابگو باشم که يک کار ساختهام که نه تلويزيون پخش کرده نه جشنواره مستند اين مملکت آن را به بخش مسابقه راه داده و نه کسي حمايت کرده است.
گفتم نکته شما را قبول ميکنم ولي من در اکران مينشينم هر کسي از آنجا بلند شد برود بيرون، نظرش را بپرسيد اگر من به هدفي که ميخواستم، نرسيده بودم آن موقع، حق با شماست. ولي بخش مهم در کار ما، رسانه است يعني شما کار بسازي ديده نشود. يکي از دلايلي که دارم وارد داستاني ميشوم همين است، مستند برايم جذاب است منتها بهخاطر ديده نشدنش، به داستاني ورود ميکنم.
اين را مطمئن هستم اگر کار دومم هم تاريخي باشد، دوباره اينقدر بايد اذيت بشوم، زجر بکشم و باز هم ديده نشود چرا؟ چون نميخواهند يعني تلويزيون نميفهمد اين دو روايت بودن کار، يعني چه.