خانه یادداشت مدفن امیرکبیرها؛ کربلاست

مدفن امیرکبیرها؛ کربلاست

میرزا تقی‌خان فراهانی (متولد ۱۱۸۶ – درگذشته ۲۰ دی ۱۲۳۰) مشهور به امیرکبیر، یکی از صدر اعظم‌های ایران در دوره ناصرالدین ‌شاه قاجار بود. اصلاحات امیرکبیر اندکی پس از رسیدن وی به صدارت آغاز گشت و تا پایان صدارت کوتاه او ادامه یافت. مدت صدارت امیر کبیر ۳۹ ماه (سه سال و سه ماه) بود. وی موسس مدرسه دارُالفُنون بود که برای آموزش دانش و فناوری جدید به فرمان او در تهران تأسیس شد. همچنین انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه از جمله اقدامات وی به ‌شمار می‌آید. امیرکبیر پس از این که با توطئه اطرافیان شاه از مقام خود برکنار و به کاشان تبعید شد، در حمام فین به دستور ناصرالدین ‌شاه به قتل رسید.

هرچند که روایت زندگی و خدمات امیرکبیر در میان صفحات تاریخ قابل جست‌وجو است اما آنچه در دل امیرکبیر بود از دیده تاریخ‌نگاران پنهان مانده است. امیرکبیر انسانی رها و آزاده بود که در دوران زندگی خود خلاف جهت همگان حرکت کرده و در راه سرافرازی و پیشرفت وطن، در اول صف مبارزه، با همگان جنگید. امیرکبیر نه تنها نشانه روح آزاده ایرانی بود بلکه تبلور معنای حقیقی یک انسان مسلمان بود که آزادگی را از مولای خود، حضرت اباعبدالله الحسین آموخته است.

صفحات تاریخ در قاب تصویر

صفحات تاریخ را در جهت جلوگیری از فرسودگی و تکرار ، می‌بایست مرور کرد و به صدای پند دهنده آن گوش فرا داد، از این رو یکی از راه های مناسب در جهت یادآوری تاریخ، مدیوم تصویر است. طریقی که به خوبی میتواند با استاده از ظرفیت های خود، مخاطب را در عین سرگرم کردن ، به مرور تاریخ وادار کند . در این میان اما ، این روایت تاریخی در قاب تصویر می‌بایست جذاب و سرگرم کننده باشد تا بتواند مخاطب بیشتری را به خو جذب کند. چرا که روایت تاریخ به صورت جذاب و با استفاده از مدیوم های تصویری از اهمیت بالایی برخوردار است.

این‌که در هنر تئاتر و سینما با دراماتیزه کردن وقایع، باید تلاش شود که اثری جذاب برای مخاطب ساخته شود و نمی‌توان انتظار داشت که با روایات خشک و صرفا تاریخی، نظر مخاطب را به فیلم، سریال یا نمایشی جلب کرد، گزافه نیست اما این کار با قلب وقایع تاریخی تفاوت زیادی دارد. انحراف افکار عمومی از اصل وقایع تاریخی را تحریف می‌گویند!

تاریخدانان معتقدند که نباید براساس ذهنیات و عقاید خود تاریخ را تحلیل کرد، بلکه باید بر مبنای رویدادهای تاریخی به ارزیابی آنها پرداخت. موضوعی که به آن‌گونه که باید، موردتوجه هنرمندان نبوده است و با نگاهی به آثار، چنین به نظر می‌رسد فهم تاریخی از ماجرای ترور امیرکبیر و در ادامه آن ترور ناصرالدین‌شاه به‌دلایل مختلف از جمله کژتابی‌ها، تحریفات، سوءتعبیرها و بازنمایی‌های یک‌سویه و جانبدارانه و … به عنوان ابزار تحریف رنج می‌برد. این در حالی است که در سایه بازنگری تاریخی و کاوش‌های پژوهشی دقیقی که در سال‌های اخیر روی جنبش‌های سیاسی – اجتماعی عصر قاجار (به‌ویژه فرقه بابیه و نقش آن در ماجرای مشروطیت) صورت گرفته است، پرده از نقشه‌های خطرناک این فرقه تا حدی کنار رفته و موضوعی که به نظر می‌رسد در قاب تصویر و صحنه که از ابزار مهم جهت‌دهی به افکار عمومی است، بدان توجه جدی نمی‌شود و حتی با این بهانه که تخیل در درام کمک‌کننده است، زمینه انحراف یک واقعه تاریخی را فراهم کند. 

تصویر امیرکبیر در آینه جادو

امیرکبیر در عرصه هنر، به خاطر برخی سختگیری‌ها و ممیزهای حاکم، دیرتر از سایر چهره‌های تاریخ ایران در قالب سینما و تلویزیون و حتی در عرصه ادبیات وارد می‌شود. اولین‌بار سال۱۳۵۴ بود که علی حاتمی در سریالی ۱۳قسمتی با نام «سلطان صاحبقران» چهره او و تلاش‌هایش برای آبادی ایران را در تلویزیون روایت کرد. در این سریال علی حاتمی گرچه بر زندگی ناصرالدین‌شاه متمرکز است اما در مرور خاطرات او، تمرکز بسیار خوبی بر زندگی امیرکبیر دارد. حاتمی در این سریال برای شرح ماجرای قتل امیرکبیر، داستان سریال را از روز دوازدهم ذیقعده سال۱۳۱۳ قمری و از زمانی که ملیجک، ناصرالدین‌‌شاه را از خواب بیدار می‌کند تا زمانی که مهیای جشن‌ها و مراسم مربوط به ۵۰سالگی سلطنتش شود، آغاز می‌کند. ناصرالدین‌شاه به خاطر پیش‌بینی منجم‌باشی دربار سوءقصد به جانش، نگران است. او در خلوت پیش آمده، به مرور خاطرات خویش می‌پردازد. وی در رؤیایی که ما آن را با فلاش‌بک می‌بینیم، فرومی‌رود و کمک‌ها و راهنمایی‌هایی را که امیرکبیر برای بر تخت نشاندن او انجام داده، روز انتصاب امیرکبیر به صدراعظمی و نیز ازدواج او با عزت‌الدوله، تنها خواهر تنی شاه را به خاطر می‌آورد. اندکی بعد مهدعلیا، مادر ناصرالدین‌شاه با داماد خویش، امیرکبیر، به دشمنی و لجاجت برمی‌خیزد و نزد دخترش عزت‌الدوله که به دیدار او آمده است، از امیر بدگویی و گلایه می‌کند. عزت‌الدوله می‌کوشد اختلافات شوهرش با مادر خود، مهدعلیا را برطرف کند که موفق نمی‌شود. نهایتا عزت‌الدوله همسرش را در جریان حوادث پشت‌پرده قرار می‌دهد و امیر را از نقشه شومی که مادرش علیه او چیده، آگاه می‌سازد. در این اثنا میرزا آقاخان نوری با بازی جهانگیر فروهر که به جرم اختلاس به کاشان تبعید شده نیز نقض قانون کرده و بدون رُخصت وارد تهران می‌شود و از ترس واکنش امیرنظام و برای فرار از مجازات، بست می‌نشیند اما میرزا تقی‌خان امیرکبیر برای پایان دادن به بست‌نشینی میرزا آقاخان، زنجیرهایی که او خود را با آن بسته، پاره می‌کند. در مقابل میرزا آقاخان نوری نیز با نفوذ به سفره‌خانه مهدعلیا، راه تأثیر بر تخت سلطنت را می‌یابد و شروع به توطئه‌چینی علیه امیرنظام می‌کند. او ضمن تبانی با مهدعلیا با وی هم‌پیمان می‌شود تا دشمن مشترک خود، امیرکبیر را از میان بردارند. توطئه‌ای که سرانجام به نتیجه می‌رسد و ناصرالدین‌شاه را به برکناری و سپس قتل امیرکبیر وادار می‌سازد. علی حاتمی در این سریال تحسین‌شده، گرچه به‌خوبی ماجرای قتل را ترسیم کرد اما هیچ نگاهی به دست‌های پشت پرده و سناریوی قتل امیر نمی‌کند.

پس از این سریال، هنرمندان دیگری نیز میل و رغبت یافتند تا با تمرکز بر این شخصیت مانای ایران، آثاری را در معرض دید عموم قرار دهند. با مروری گذرا بر سریال‌ها و فیلم‌هایی که درخصوص امیرکبیر ساخته شده، فیلمسازان به دو صورت به این شخصیت شهیر پرداخته‌اند. سریال «امیرکبیر» ساخته سعید نیک‌پور از آن جمله است. او که در سریال سلطان صاحبقران در نقش میرزارضای کرمانی ایفای نقش کرده بود، در این اثر که در سال۱۳۶۴ بر آنتن تلویزیون ظاهر شد، روایتگر داستان زندگی امیرکبیر، صدراعظم ناصرالدین‌شاه و تلاش و فعالیت‌های او در راستای اصلاح امور کشور شد. در این سریال نیز قتل امیرکبیر چنین روایت می‌شود که اقدامات امیرکبیر به مذاق بسیاری از درباریان و اطرافیان شاه خوش‌نمی‌آید و با دسیسه‌چینی، موفق می‌شوند حکم قتل او را از ناصرالدین‌شاه گرفته و وی را در حمام فین کاشان به شهادت برسانند. پس از سریال پرمخاطب امیرکبیر، تا سال ۱۳۸۸ دیگر اثری از امیرکبیر شاهد نبودیم، جز یک سکانس در فیلم سینمایی «ناصرالدین‌شاه آکتور سینما» که داستانی طنز از عاشقی شاه قاجار را روایت می‌کرد. در این سال محمدرضا ورزی در مجموعه تلویزیونی «سال‌های مشروطه» آخرین روزهای امیرکبیر را  در قالب یک سریال تلویزیونی به تصویر کشید. بخش‌هایی از سریال «سال‌های مشروطه» به‌صورتی تدوین و بازسازی‌شده زندگی امیرکبیر است که اقدامات او برای پیشرفت کشور را به تصویر می‌کشید. در این فیلم درزی هوشمندانه نکاتی درباره بابیت و صهیونیسم و تاثیر این جریان‌های فکری در حوادث آن روزهای ایران برای اولین و آخرین بار مطرح کرد. از آن سال به بعد امیرکبیر از سینمای ایران رخت بست تا اواخر سال‌های دهه ۹۰ که خبر تولید سه سریال «جیران» و «آهوی من مارال» و «قبله عالم» با تمرکز بر وقایع و رویدادهای دوران ناصرالدین‌شاه، چهارمین پادشاه قاجار مخابره شد. آثاری که گذرگاهی از آنها بر امیرکبیر نیز متمرکز است. فارغ از این‌که تولید یکباره سه اثر، آن هم با تاکید بر یک برهه تاریخی و تمرکز بر یک شخصیت خاص، با چه هدفی صورت می‌گیرد و چرا به یکباره برای آن سرمایه‌گذاری کلان می‌شود و این سوال مهم که با‌توجه به مضامین پرخطا و تحریفات صورت گرفته در آنها قرار است در ذهن افکار عمومی چه موضوعاتی القا شود، دغدغه‌ای است که نمی‌توان به‌راحتی از کنار آن گذشت.  آثاری که به دیده اغماض، فقط می‌توان واژه‌های درک ناقص تاریخی و کارنابلدی را به جای واژه «عمدی» در کنار تحقیقات پژوهشگران‌شان بگذاریم. سه اثری که تلاش دارند برشی از زندگی عاشقانه ناصرالدین‌شاه را برای بیننده روایت کنند و بدون انعکاس تصویر درخور از امیرکبیر و ناصرالدین‌شاه و حواشی سیاسی حاکم بر آن دوره تاریخی، همه چیز را به یک مثلث عشقی متصل کنند. مثلا در جریان سریال «جیران» که دوران پس از مرگ امیرکبیر را روایت می‌کند؛ درباره قتل او شاهد جدال مهدعلیا با همسر امیر یا به عبارتی دیگر مادر و دختر هستیم. دختر که مادر خود را مسبب اصلی کشتن همسرش می‌داند، به‌سختی بر وی می‌شورد و می‌گوید که «تو عشق امیر را در دل داشتی و پس از پاسخ «نه» شنیدن از وی، کینه به دل گرفتی و درصدد نابودی او برآمدی!»

امیرکبیر در قاب صحنه نیز گرچه همانند قاب جادو، مورد توجه هنرمندان بود اما هنرمندان عرصه نمایش نیز آن‌گونه باید به حواشی قتل این صدراعظم نامی ورود نکردند. علی رفیعی در نمایش «خاطرات و کابوس‌های جامه‌دار از مرگ میرزا تقی‌خان فراهانی» که نمایشی متمرکز بر زندگی و قتل امیرکبیر است، زندگی او را از چشم جامه‌دار یا خاصه‌تراش مشهور او بازخوانی می‌کند. رفیعی برای نخستین بار این نمایش را در سال ۵۶ و زمانی که مدیریت تئاترشهر را برعهده داشت به صحنه برد. در این نمایش که به گفته رفیعی، جرقه اصلی آن بعد از خواندن کتاب «امیرکبیر و ایران» آدمیت زده شد، سیامک اطلسی نقش امیرکبیر را در مقابل مهدی هاشمی در نقش ناصرالدین‌شاه قاجار بازی می‌کرد. البته امیرکبیر در آن اقتباس که باعث کشیده شدن پای رفیعی به ساواک شد به اندازه بازتولید آن در سال ۹۴ پررنگ نبود. رفیعی که در سال ۹۴ این نمایش را در تالار وحدت اجرا کرد، این بار مهدی سلطانی را در نقش امیرکبیر در مقابل سیامک صفری در نقش جامه‌دار روی صحنه برد. «تعزیه‌ امیرکبیر» که به کارگردانی گلبرگ ابوترابیان در جشنواره‌ تئاتر آیینی سنتی در سالن «سایه» مجموعه تئاترشهر به روی صحنه رفت، هرچند با نگاهی عمیق‌تر موضوع قتل امیرکبیر را به چالش کشید اما روایتش را با تمرکز بر نفوذ انگلیس در دربار شاه و تاثیرش بر مهدعلیا مادر ناصرالدین‌شاه روایت کرد و البته جای پای بابیت را خالی نگاه داشت. در سایر آثار نمایشی نیز از جمله «کاش چشم نمی‌دید» اثر مهدی ملکی، «فین جین» اثر ابوالفضل حاجی‌علیخانی، «ناگهان پیت حلبی» کورش سلیمانی و… نیز که هر یک به نوعی بر قتل امیرکبیر متمرکز شده‌اند اما هیچ ردپایی از بابیت در ماجرای قتل امیر کبیر دیده نمی‌شود.

در این‌که به تصویر کشیدن شخصیتی که جنبه‌های دراماتیک زندگی‌‌اش او را به اسطوره تبدیل کرده در قالب سریال و فیلم کاری دشوار است، شک و شبهه‌ای نیست؛ اما این‌که یک ماجرای تاریخی را حذف یا به‌گونه‌ای منحرف کرد که وجوهات اصلی موضوع از ذهن جست‌وجوگر مخاطب حذف شود، موضوعی است که به‌راحتی نمی‌توان از کنار آن گذاشت. کم‌توجهی جدی و اهمال در ماجرای قتل امیرکبیر، موضوعی است که با مروری گذرا بر آثار هنرمندان به‌راحتی می‌توان بدان اذعان کرد. موضوعی که نشان می‌دهد پژوهش ایران هنوز در شرح ماجرای ترور یکی از بزرگ‌ترین و تاثیرگذارترین سیاستمداران خود، دست خالی است. همان‌گونه که شاهد هستیم با تولید فیلم‌های و سریال‌های مختلفی که به این مقطع تاریخی نگاه می‌کند، بدون توجه به تبیین واقعیت‌ها که می‌تواند روشن‌کننده راه کشور باشد، هنوز هم بر بسیاری از وقایع سرپوش گذاشته می‌شود و تمامی محتوایی که از این دوران مورد خوانش قرار می‌گیرد، همان ماجراهای عاشقانه شاه‌ناصری است. باید پرسید آثاری که به‌صورت گسترده در پلتفرم‌ها تولید می‌شوند در راستای تفکر همان فرقه‌های ضاله است که همواره تلاش دارند ردپای خود را از تمامی فتنه‌های درون کشور پاک کنند؟ آیا آثاری که این روزها با سناریو‌های مخدوش و پرتحریف با سرمایه‌های نامشخص و حمایت‌های کلان نامحسوس تولید می‌شوند، همچنان مسیر تحریف مهم‌ترین گلوگاه‌های تاریخ ایران را دنبال می‌کنند و ذهن مخاطب ایرانی را از بازخوانی درست تاریخ دور می‌کنند؟

علی‌خان‌های حاجب‌الدوله همچنان نفس می‌کشند

زندگی و حیات امیرکبیر هرچند محل غرور و سرافرازی است، مرگ او اما روایت شخصیت حقیقی امیرکبیر است. روایت رگ‌های بریده و تن بی‌جان امیرکبیر در حمام فین کاشان را نباید ساده گرفت. روایتی که دشمنان حقیقی این سرزمین را رسوا می‌کند. حکایتی که مجهول‎های صفحات تاریخ را آشکار ساخته، در معرض دید روح انسان ایرانی قرار می‌دهد.

علی‌خان‌های حاجب‌الدوله، حیواناتی هستند به شکل آدمی، که همین حالا نیز در میان ما نفس می‌کشند. موجوداتی که دستشان به خون انسان‌های بزرگ این کشور آغشته است و از پشت بارها به این سرزمین زخم وارد کرده‌اند. آنانی که دل در گروی دنیا داشته و سرافرازی وطن را ضعف خود می‌دانند. آنان که در آرزوی وابستگی کشور خود به سر می‌برند.

اشتباه نکنید، این موجودات همگی فارسی صحبت کرده و با اسم و رسمی ایرانی در میان ما زندگی می‌کنند. در دل آنها اما درست خلاف آن چیزی که در دل امیرکبیرها است، لانه کرده است. هرچه امیرکبیرها به دنبال ایران قوی هستند و آرزوی هرچه بیشتر تناور شدن درخت میهن را در دل می‌پرورانند، علی‌خان‌های حاجب‌الدوله، تیغ بر دست آماده زدن رگ‌های دلاوران این سرزمین هستند.

این احمق‌ها اما، مانند دیگر یاران و همنوعان خود در طول تاریخ، بازهم اشتباه می‌کنند، چرا که درخت تنومند میهن با خون دلاورانش آبیاری می‌شود و آنان که سر در گروی این سرزمین دارند، در شوق جان دادن در راه وطن می‌سوزند. مردان و زنانی که در اوج امیری، کبیر نیز هستند.

در جست‌وجوی امیرکبیر زمان

در ایام معاصر این کشور، بارها عنوان امیرکبیر، به عنوان صفتی برای تایید و تکریم از سیاسیون، توسط رسانه‌های متعهد به آنان، مورد استفاده قرار گرفته است. در همان ایامی که امام خمینی رحمة الله علیه به ملکوت اعلی پیوست و یاران ایثارگر و جانبازش را در غم عظیم از دست دادن پیر و رهبر خود فرو برد، غلامحسین کرباسچی که الگوهای توسعه شهری غربی را در اصفهان تمرین کرده بود. فعالیت خود را در شسهرداری تهران آغاز کرد. فعالیتی که تا سال 1377، به جز گران کردن شهر تهران و عدم گسترش صحیح زیرساخت‌ها به طوری‌که تهران را تبدیل به یکی از گران‌ترین و بی صرفه‌ترین شهرهای جهان کرده بود، دستاوردی نداشت. با این حال زمانی که فسادهای مالی وی در شهرداری، او را از ادامه توسعه بی‌قائده و گران‌تر کردن تهران متوقف کرد. رسانه‌های متعددی خبر از دستگیری امیرکبیر زمان دادند. امیرکبیری که این بار به جای ریشه در طبقه فرودست جامعه و همنشینی با فقرا و مستضعفان، ریشه در تفکرات لیبرالیسم و دل در گروی مکتب سازندگی داشت.

این امیرکبیر زمان که بعدها در فتنه سبز یکی از آتش بیاران معرکه بود، برخلاف مشی امیرکبیر، جوانان و شهدای مظلوم مدافع حرم را کشته شدگان بی‌حساب و کتاب نامید و غیرت دینی را در پول دادن و اسلحه خریدن و زدن وکشتن تعریف کرد. این اظهار نظر در حالی انجام گرفت که در حقیقت آنانی که در سوریه در مقابل گلوله‌هایی که این وطن را نشانه گرفته بودند، جان خود را هدیه این سرزمین می‌کردند، امیرکبیرهای زمان بودند.

این امیرکبیرهای قلّابی اما، در میان دیپلماسی التماسی خود، میدان را محدود کرده و آن را بی‌اهمیت دانستند تا جایی که محمد جواد ظریف، دیگر امیرکبیر جریان لیبرال کشور، میدانی که در راه مبارزه با دشمنان این کشور، کیلومترها دورتر از نوامیس ایران به پا شده بود را فرعی دانسته و معتقد بود باید آن را فدای قول جان کری کرد.

در این میان، امیرکبیر کشاورززاده روستایی حقیقی زمان که با دست‌های پینه بسته، پنجه در پنجه ژنرال‌های چند ستاره آمریکایی و دولتمردان اروپایی و دلارهای نفتی انداخته بود، فراموش شد. تا جایی که خون او، به مانند امیرکبیر بر زمین ریخت.

خون امیرکبیرها همچنان می‌جوشد

شاید خود امیرکبیر هم فکرش را نمی‌کرد که در کشوری که سابقه 2500 سال حکومت استکباری و سلطنتی باشد، مرد جوانی که روزگاری در کنار خیابان، دست فروشی می‌کرده است چندی بعد به ریاست جمهوری برسد. شهید رجایی همان امیرکبیری بود که ایرانیان سالها آرزویش را می‌کرد. امیرکبیری که توانست در مدت کوتاه فعالیت خود، اصلاحات عظیمی را عملی کرده و شرایط بحرانی آن دوران را مدیریت کند.

در همان ایام و زمانی که یاران دسته دسته در انفجارهای تروریستی که توسط دولت‌های غربی حمایت می‌شد به شهادت می‌رسیدند یکی دیگر از قربانیان همان انفجارها که اکنون به درجه جانبازی نیز نائل گشته بود به ریاست جمهوری رسید. سید علی خامنه‌ای که پس از پیروزی انقلاب، در روستاها و مناطق محروم سیستان، جهاد خود را دنبال می‌کرد اکنون مسئول هدایت کشوری بود که در گیر جنگ‌ها متعدد نظامی اقتصادی و سیاسی بود.

دوران فعالیت امیرکبیرهای این سرزمین اما، محدودیتی ندارد. گواه این حرف، گریه‌های علی‌اصغر زارعی در صحن مجلس است. علی‌اصغر زارعی که سال‌های جوانی خود را در جنگ الکترونیک سپری کرده بود و شاهد شهادت یاران نزدیکش بود اکنون در میدانی دیگر، جهاد می‌کرد. میدانی که گاه آنچنان بر او فشار می‌آورد که چشمانش را تر می‌ساخت. آری، خلوص امیرکبیرها در گذر زمان نه تنها کم نمی‌شود بلکه مانند نوری جاودان، خالص‌تر و روشن‌تر نیز می‌گردد.

مدفن امیرکبیرها؛ کربلاست

امیرکبیرهای این سرزمین زمامدارانی هستند که دل در گروی پیشرفت میهن و سرافرازی کشور دارند. آنانی که ریشه در طبقه فرودست جامعه خود داشته و سر از آسمان در می‌آورند. مردان و زنانی که فخر و عزت خود را در همنشینی با محرومین و کمک به مستضعفان می‌دانند. آنان که از مظلوم سخن می‌گویند و در مقابل ظالم می‌ایستند. آری، به راستی زمامدارانی که علی‌وار بر مسند خود تکیه می‌زنند، به مانند مولا و سرور خود، حضرت اباعبدالله، حسینی‌وار شهید می‌شوند.

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید