خانه خانه2 در ستایش «پرزیدنت آکتور سینما» - مقام فنای فرم در محتوا

در ستایش «پرزیدنت آکتور سینما» – مقام فنای فرم در محتوا

فیلم «پرزیدنت آکتور سینما» را می‌توان مرور مختصری بر جنگ سرد بین ابرقدرت‌های شوروی و آمریکا دانست. روایتی از فروپاشی بلوک شرق و اتحاد جماهیر شوروی. فیلم از مسابقات المپیک سال ۱۹۸۴ لس‌آنجلس آغاز می‌شود. مسابقاتی که ۱۸ کشور به رهبری شوروی آن را تحریم کرده‌اند. اتفاقی که چهار سال قبل در المپیک مسکو نیز متقابلاً تکرار می‌شود و ۶۲ کشور به رهبری آمریکا آن را تحریم می‌کنند. (المپیک‌هایی که برخلاف ادعای اصلی خود، با دامن زدن به گرایش‌های ملیت‌پرستی و جاهلیت مدرن، اتفاقاً کاملاً سیاسی شده و به تفرقه و اختلاف و ایجاد کینه بین دولت‌ها و ملت‌ها نسبت به هم دامن میزند. )

فیلم با تصاویر زیبایی از مراسم افتتاحیه این دو المپیک آغاز می‌شود و سپس با تدوین موازی تصاویری از آزمایش‌های اتمی، خشونت‌های ورزشی، تظاهرات و شورش‌های اجتماعی، فقر در جهان، رژه‌های نظامی، مانورهای هوایی و سخنرانی رهبران سیاسی جهان ادامه پیدا می‌کند. این‌ها تصاویری است مقدماتی برای روایت از چهل سال جریان جنگ سرد بین بلوک شرق و غرب. جنگی که در آن از هنرمندان گرفته تا ورزشکاران و بازیگران سینما همه سربازان آن به شمار می‌آیند. ریتم و تدوین فیلم در همین چند دقیقه ابتدایی عالی است و نوید دیدن یک مستند خوب را به مخاطب می‌دهد. ریتم و تدوینی که با یک متن نریشن جاندار، در باقی دقایق فیلم تداوم می‌یابد. سپس وارد اوضاع معیشتی مردم شوروی و ظرفیت‌های اقتصادی این کشور در دوران جنگ سرد می‌شویم.

سکانس‌های بعدی فیلم در مورد «لادا» اتومبیل معروف ساخت شوروی است. خودرویی مسخره و بدون امکانات. خودرویی که حتی در آن‌هم به‌راحتی بسته نمی‌شود و از آن برای جابجایی گاو و علوفه استفاده می‌شود. برف‌پاک‌کن آن را باید با دست راه انداخت و نمی‌تواند هنگام ترمز، خود را کنترل کنند و به دره نیافتند. خودرویی که تنوع آن فقط رنگ‌های مختلف آن است.  (و به‌شدت ما را به یاد حرف‌هایی که در مورد پراید ساخت ایران می‌زنند، و جک‌هایی که می‌سازند، می‌اندازد!) از همین‌جا مستقیماً به سراغ آمریکا می‌رویم و خودرو پورشه.  (که حقارت «لادا» بیشتر به چشم بیاید)

مقایسه خانه‌های چوب‌کبریتی و دلگیر شوروی با آپارتمان‌ها و خیابان‌های زیبای آمریکا موضوع بعدی است. و سرانجام مقایسه موسیقی مردم این دو کشور.

مردم آمریکا را می‌بینیم که با موسیقی شادشان می‌رقصند. اما در مقابل مردم شوروی را می‌بینیم که در خیابان‌ها توسط پلیس خشن سرکوب می‌شوند. مقامات کمونیست کنسرت‌ها را لغو می‌کنند. و موسیقی آمریکایی را ضد فرهنگ و فاسد کننده اخلاق جوانان می‌دانند. اما سبک جاز شوروی عبارت است از موسیقی رادیو آمریکا به زبان روسی، به‌اضافه پارازیتی که مقامات دولتی روی آن می‌اندازند. همچنین در شوروی کتاب‌ها سانسور می‌شود و ممنوع الچاپ. و نشریات و رسانه‌ها کاملاً تحت کنترل مقامات دولتی است. به دستور مقامات فعالیت شرکت‌های خارجی مثل کوکاکولا، سونی و نستله در شوروی ممنوع است. چون این‌ها مروج فرهنگ منحط و امپریالیستی آمریکا است. خلاصه مقامات شوروی ظاهراً به‌غیراز آمریکاستیزی هیچ حرف خاصی برای بهبود وضعیت معیشتی مردم عقب‌مانده کشورشان ندارند. مسئولان دولتی همه رشوه بگیر هستند و مخالفان خود را با کوچک‌ترین بهانه‌ای به اردوهای کار وحشتناک محکوم و تبعید می‌کنند. این مقامات فاسد به‌صورت پنهانی رشوه می‌گیرند، اما در تریبون‌های دولتی فقط شعارهای بی‌سروته می‌دهند. شعارهایی مثل مبارزه با بردگی امپریالیستی و غیره.

اگر تا به اینجای فیلم به یاد سخنرانی‌های امثال صادق زیباکلام نیفتاده‌اید، قطعاً در ادامه این متن سرمقاله‌های بسیاری از روزنامه‌های داخلی را پیدا خواهید کرد. سخنرانی‌ها و سرمقاله‌هایی که محتوایشان دقیقاً یکی است اما فقط به‌جای شوروی، جمهوری اسلامی را گذاشته‌اند. یعنی دیدن این فیلم حدود یک‌ساعته، گویی خلاصه‌ای است از چندین سال محورهای فرهنگی، شعارهای سیاسی و اقتصادی و غیره، که توسط  بخش عمده‌ای از اپوزیسیون داخلی خودمان ارائه‌شده. و به این نتیجه خواهید رسید که واقعیت تاریخی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، توطئه‌ای علیه نیروهای اپوزیسیون داخل کشور است. احتمالاً رژیم آخوندی ایران معاصر (ظاهراً حتی چند سال قبل از به قدرت رسیدن در ایران!)  اپوزیسیون اتحاد جماهیر شوروی را مجبور کرده ادای مخالفان خودش را دربیاورد!

خلاصه ادامه فیلم، داستان به قدرت رسیدن گورباچف، آغاز مذاکرات با امریکا، قدم‌به‌قدم تحقیر شوروی، بدعهدی امریکا پس از هر توافق و …  تا آخرین روز از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی است؛

پیش‌ نتیجه‌گیری: 

در این لحظاتی که مشغول نوشتن این یادداشت هستم، ظاهراً موجی از اعتراضات اجتماعی جدید در داخل کشور شکل‌گرفته است. به نظرم می‌رسد یک پیشنهاد به دستگاه‌های امنیتی و نیروی انتظامی بکنم. و آن اینکه به‌جای ماشین‌های آب‌پاش، دستگاه ویدیو پروژکتور به خیابان‌ها ببرند و معترضین را محاصره کرده و وادار کنند این مستند را ببینند. و یا خشاب تفنگ‌های خود را با سی‌دی‌هایی از این فیلم پر کنند و با شلیک هوایی آن‌ها را بین مردم پخش کنند. افسوس که این پیشنهاد‌ها یک‌جور رؤیاپردازی طنز به نظر می‌رسند. افسوس که نیروهای امنیتی و انتظامی ما هنوز نمی‌دانند، ساخت یک فیلم معادل ساخت چند پادگان است! (و چقدر ارزان‌تر و مؤثرتر از آن!) افسوس که ما هنوز نمی‌دانیم بعد از حدود ۴۰ سال جنگ نرم چند استان را ازدست‌داده‌ایم، و چقدر از هر شهر و روستایمان را؟! افسوس که نمی‌دانیم اصل آشوب‌ها در «کپی پیست پیمایی» و شورش‌های تلگرامی است! افسوس که دیگر حالم از تاریخ‌های تکراری … به‌مراتب بیشتر از سریال‌های تکراری صداوسیما به هم می‌خورد!! و اتاق فکرهای دشمنانی که حتی سعی نمی‌کنند یک‌ذره از خود نوآوری نشان بدهند!

1- اولاً قبل از هر چیز اینجا از فرصت استفاده کرده و اعتراض خود را مبنی بر اینکه چرا در جشنواره عمار بخشی به‌عنوان نویسندگی و نریشن نداریم اعلام می‌کنم. بی‌شک در مستندسازی بخش مهمی از کار همین نریشن است. نریشن می‌تواند یک فیلم متوسط را عالی کند و برعکس. الغرض، یکی از مزیت‌های جالب‌توجه فیلم پرزیدنت آکتور سینما همین متن نریشن آن است. متنی که در عین برخورداری از فاکتور تحقیق خوب، از نظر انشا و ظرایف نویسندگی نیز عالی است. و به تصاویر و سکانس‌های تأثیرگذار فیلم قدرتی مضاعف می‌دهد.

2- به نظرم ما هنوز تفاوت بدعت در مفهوم ارتداد دینی  را با نوآوری در مفهوم هنری آن نمی‌دانیم. و برای همین هم نمی‌دانیم نوآوری در مفهوم هالیوودی آنچه ارتباط مستقیمی با بدعت دارد. که حتی در همان هنر شیطانی نیز نوآوری‌ها و بدعت‌ها بر پایه کلیشه‌های ثابت و تکرارشونده اتفاق می‌افتد. نوآوری‌هایی صرفاً جهت تحمل دنیای پوچ و پوچی‌های دنیایی…

درصورتی‌که رسانه‌های رقیب ما از تکرار سرسام‌آور و حال به هم زننده سوژه‌هایی مثل خدمات رضاشاه، نظارت استصوابی، پول فقرای بدبخت ایران در حلق مردم لبنان و … هیچ‌وقت خسته نمی‌شوند!

و شاید برای همین هم، یکی از مصیبت‌های ثابت ما  در فضاهای رسانه‌ای، از دست دادن سوژه‌های عالی و درعین‌حال ساده‌ای است که مقابل چشم ما است. چون خیال می‌کنیم تکراری و کهنه است. من نمی‌دانم در مورد موضوع بسیار مهمی مثل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی مگر چند فیلم ساخته‌ایم که حالا احساس می‌کنیم دیگر تکراری است؟ درصورتی‌که خود این سناریوی فروپاشی عیناً و نعل به نعل دارد در کشور ما پیاده می‌شود!

3- پرزیدنت آکتور سینما فیلمی است آرام و درعین‌حال در اوج جسارت و شجاعت. (همان عناصری که در هر نگاه منطقی و با بصیرتی وجود دارد)  مثلاً این فیلم نه‌تنها از شباهت شبهه برانگیز بین جمهورـــی اسلامی و اتحاد جماهیر شوروی سابق نمی‌ترسد بلکه از آن استقبال هم می‌کنند. و نهایتاً می‌بینیم که اتفاقاً مخالفان فیلم باید از این شباهت بترسند. جالب اینجاست که همین چند روز پیش در شبکه‌های مجازی (در کمال ناجوانمردی)  بخشی از این فیلم را دزدیده و به‌صورت کلیپ درآورده و منتشر می‌کردند. عیناً متن این بخش را می‌آورم:

جنگ سردی که سرمای آن را مردم شوروی تحمل می‌کردند؛ سال‌ها بودجه‌ای که باید صرف زندگی مردم شود، صرف جنگیدن در کشورهای دیگر، کمک به مخالفان آمریکا، ساخت سلاح، و همین‌طور نمایش اقتدار نیروهای نظامی می‌شود. رژه اقتدارهایی که برای مردم هم ادامه داشت. البته در صف تهیه اجناس ضروری. این اوضاع در حالی به وجود آمده بود که شوروی روی اقیانوسی از نفت و گاز شناور است…

آیا همین چند سطر، شمارا به یاد بخش مهمی از مواضع امثال «آمدنیوز» نمی‌اندازد؟ جنگیدن در سوریه، کمک به لبنان و فلسطین، ساخت موشک و … خوابیدن مردم ایران روی اقیانوسی از نفت و گاز؛  این‌ها دقیقاً بخش ثابت و استخوان‌بندی مواضع رسانه‌های یادشده نیست؟

و این فیلم نه‌تنها از هیچ‌یک از مسائل و شبهات یادشده هراسی نداشته و فرار نمی‌کند، بلکه اتفاقاً نیمی از تایم خود را به توضیح و تشریح هرچه بیشتر این‌ها اختصاص می‌دهد. طوری که ناخواسته انسان به یاد علما و حکمای بزرگ خودمان می‌افتد؛ علمایی که هنگام طرح یک موضوع، با تمام توان و دقت خود، عقاید مخالف را آورده و تشریح می‌کردند. یعنی نخستین وظیفه خود را اتفاقاً توضیح و دفاع منصفانه و حداکثری از تفکرات و حرف‌های مخالفان خود می‌دانستند. طوری که گاهی بهترین منبع و مرجع برای آن عقاید مخالف، همین کتاب‌ها و مباحث بود. (از بوعلی سینا و ملاصدرا گرفته تا حکیم سبزواری و بسیاری از علمای معاصر) کاش فرصت بود به دلایل و فلسفه این موضوع نیز مفصلاً اشاره‌کنیم. و متوجه بشویم اصل معنای سانسور چیست و چرا باید با آن مخالف بود … و چرا خیلی از رسانه‌های انقلاب اسلامی الفبای کار رسانه‌ای را نمی‌دانند. و نمی‌دانند اصول حرفه‌ای یک رسانه حق، نمی‌تواند و نباید شبیه اصول جاری در رسانه‌های باطل جبهه مقابل باشد! (و خیال می‌کنند مثل بی‌بی‌سی و صدای آمریکا، این‌ها نیز باید از همان اصول حرفه‌ای پیروی کنند که می‌گوید: به عقاید و افکار مخالف نباید مجال طرح و ضریب داد. درصورتی‌که این مبنا از تفکر باطل و «کافر» نتیجه می‌شود. که کارش و اصلاً معنای کفرش همین «پوشاندن» است.)

الغرض، آنچه مثل گورخر از برابر شیر فرار می‌کند ( کأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَهٌ «50» فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَه «51»  چه شده آنان را كه از تذكّر (قرآن) روى گردانند؟ گويا آنان گورخرانى هستند كه از شير مى‌گريزند.  سوره مبارکه «مدثر» ) باطل است که از مواجهه با حق می‌گریزد… و اتفاقاً تا وقتی باطل به تصویر کشیده نشود، حق آن‌چنان‌که باید جلوه نمی‌کند. 

4- یکی دیگر از نکات قابل‌توجه در این مستند این است که، مخاطب از همان دقایق ابتدایی، تمام موارد فنی و ساختاری فیلم را فراموش می‌کند و درواقع نمی‌بیند. چون غرق در محتوا و مضمون فیلم می‌شود.

در این عالم قاعده «کل من علیها فان» حاکم است. این‌همه حرف از فنا در عرفان اسلامی، کاش از این حالت تعارف گونه خارج می‌شد و می‌توانستیم مثلاً بسیاری از مبانی «ساختار شناسی هنری» را از آن‌ها استخراج‌کنیم! الغرض، فرم هنری ایدئال، همان فرم و ساختاری است که به «فنا» برسد؛ یعنی باشد، اما دیده نشود. (شما بگو مقام «فنای فرم در محتوا» که اوج سلوک فرم است.) چون تمام رسالت و نقش اصلی «فرم» خدمت به ارائه‌ محتوا است. که به این اعتبار، هرچه قوی‌تر و درست‌تر باشد، کمتر دیده می‌شود.

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید