به گزارش راهنوشت، جشنواره مردمی فیلم عمار همزمان با آغاز اکران آنلاین فیلم «دیدن این فیلم جرم است» از مخاطبان این اثر خواسته است که از دید خودشان شاخصههای سینمای منتقد امیدوار را به بحث بگذارند. به نظر بنده رسید که در این فراخوان، «امید» از کلیدواژههایی است که باید بیشتر از اینها دربارهاش حرف زد و بحث کرد.
همچنین از آنجا که تاکنون آدمهای اندیشهای یا راهبردی جبهه فرهنگی به اندازه کافی درباره امید و سینمای امید حرف نزدهاند من تأملات خودم در این موضوع را طرح میکنم. به این امید که در حد خودش بهانهای برای گسترش مباحث عمیق در اینباره شود.
بسیاری از این نکات لزوماً ارتباطی به «دیدن این فیلم جرم است» ندارند و به صورت عام بیان شدهاند و به همین خاطر پس از آن درباره نسبت آن نکته با فیلم چیزی گفته نشده است.
امید چیست!
در خارج از سینما، وقتی گویندهای از امید میگوید معمولاً شنونده منطبق بر شرایط بیرونی یا پیشفرضهای ذهنی، آن را به «الکی خوش بودن» و «نادیده انگاشتن معضلها» تأویل میکند. چه بسا برخی نیز به دنبال ترویج همین امید سطحی و کمعمق هستند. از این جهت چه مخالف باشیم و چه مدافع، شدیداً به آشناییزدایی از مفهوم «امید» نیازمند هستیم. و وقتی در بیرون از سینما اینقدر اختلاف هست نمیشود توقع داشت این اختلافها به داخل سینما امتداد پیدا نکند.
بنابراین در گام اول نیاز است تکلیف خود را با امید در حوزه اندیشه (و نه هنر و سینما) مشخص کنیم و برای چنین سؤالاتی به جواب برسیم: امید چیست؟ چرا و چگونه؟ انسان امیدوار کیست؟ نسبت امید با معضلهای جامعه چیست؟ امید چقدر میتواند نسبی باشد؟ در دهه پنجمِ این انقلاب چقدر باید امیدوار بود؟ و… .
من بسیاری از گفتوگوهایی را نیز که بر سر «دیدن این فیلم جرم است» شکل گرفته است، از این زاویه میبینم. اکثر افرادی که درباره این فیلم نگاه متفاوتی دارند قبل از آن درباره مفاهیمی مثل «امید»، «عدالتخواهی» و «نقد درون گفتمانی» تلقی مشترک نداشته و اختلاف دارند.
لذا این فیلم فارغ از توفیق یا عدم توفیقش در پایبندی به امید، از این جهت که مجدداً بحثها و توجهها را به یک موضوع و سؤال اساسی کشانده است، شایسته تقدیر است.
نه نسبیگرایی، نه توقف
آیا وجود اختلافات نظری درباره سینمای امید بهمعنای نسبیگرایی و مجاز شدن هر رویکردی در این سینما است؟ حتماً خیر. و حتماً به معنای ایجاد بنبست بر سر تولید چنین آثاری نیز نیست.
بلکه مستلزم آن است که در فرآیند تولید یک اثر، انرژی بیشتری برای مضمونپردازی و پختگی حرف و پیام کلی فیلم صرف شود و در این راه به قدر کافی از ظرفیت و مشورت آدمهای اندیشهای استفاده شود.
راه دیگر نیز گسترش بحثهای نظری حول فیلمهای قبلی این فضا منجمله “آژانس شیشهای”، “خروج” و همین “دیدن این فیلم جرم است”، است.
زندهایم به امید
حرکت و تلاش، مستلزم انگیزه و انرژی است و این انگیزه و انرژی، محصول امید است. دقیق که نگاه کنیم کوچکترین حرکتهای فردی و اجتماعی آدمها مستلزم امید است.
آدمی به امید زنده است و اگر امید نباشد همه حرکتها و حتی قدمها، از ریشه میخشکند. امید به کسب روزی نباشد چرا باید مرد یک خانه اول صبح قدم به بیرون بگذارد؟ سپاهی که شکست را قطعی بداند چرا نباید دست به عقبنشینی یا تسلیم بزند؟ جهان به امید زنده است.
«امید» این روزها دقیقاً محل دعوا است. مستکبران خارجی و داخلی بیش از هر زمانی اصرار دارند بگویند مستضعفین بدون آنها هیچ آیندهای ندارند. امید با آن همه اهمیت ذاتی، حالا ضرورتی مضاعف و فوریتدار پیدا کرده است.
عقبتر از نقطه صفر
بخش بزرگی از تولیدات سالانه سینمای ایران را آثار ضدقهرمانی تشکیل میدهند که انتهایش بنبست است. یعنی سینمای ما در نسبت با امید اصلاً شرایط معمول و متعادلی ندارد.
کشور ما به قدری در هجوم محصولات و محتواهای ناامید کننده قرار گرفته که بخشی از مردم نهتنها امید، که حتی بخشی از اعتماد به نفسشان را نیز از دست دادهاند.
بنابراین، «امید» بهرغم اهمیت مضاعفی که دارد یک بارِ بر زمین مانده نیز هست و باید تغییرات بسیاری صورت بگیرد تا سینمای ما در این زمینه از حالت منفی به نقطه صفر برسد.
نگاه دینی به امید
درباره نگاه دینی به مفهوم «امید» هم کم صحبت شده است. امید (و حتی آرزوهای دور) هدیهای الهی هستند؛ « الْأَمَلُ رَحْمَةٌ لِأُمَّتِی» و ناامیدی یکی از بزرگترینِ گناهان. در نگاه دینی، امید نهتنها ضروری است بلکه میتوان گفت هدف خلقت است.
عالم خلق شده است و پیامبران مأمور شدهاند تا انسان به نقطهای برسد که در سختترین شرایط نیز به خداوند امید داشته باشد و مقابل طاغوت بیرونی و درونی تسلیم نشود. میشود گفت امید خود نتیجه است. اگر به رشدی برسیم که در شدائد هم امیدوار بمانیم به هدف خلقت رسیدهایم.
زبان مشترک
هنر و سینما هم میتواند انسان را به نگاهی برساند که حتی در دل سیاه ترین روز عالم (که هنوز عزادارش هستیم) جز زیبایی و نور امید نبیند. بنابراین امید را میتوان یکی از مهمترین اشتراکات دین با سینما دانست. امید زبان مشترکی است که بین دین و هنر گفتوگو را شکل می دهد.
حاشیه یا اصل؟
اگر هدف خلقت، تربیت انسانهای امیدوار است پس در سینمای انقلاب، «امید» صرفاً یک شاخصه حاشیهای ضمنی نیست، بلکه فلسفه وجودیاش است.
قرار نیست ما مراقبت کنیم که فیلممان ناامید کننده نشود، بلکه از ابتدا باید با هدف امیدآفرینی سراغ تولید فیلم برویم. و اگر این گزاره را بپذیریم آنوقت دیگر به جای بحث حداقلی درباره نسبت سینما و امید، حداکثر آن را جستجو میکنیم.
امید و هویت
امید به چه چیزی؟ این سؤال پای هویت را به میان میآورد. نمیشود در فیلم نشانی از معنای الهی و توحیدی امید وجود نداشته باشد و بعد بخواهیم آن را فیلمی انقلابی بدانیم.
در دیدن این فیلم جرم است، «امیر»، شخصیتی دارای هویت انقلابی تعریف شده بود که ابتدا بهعنوان یک پدر و همسر و سپس در ادامه فیلم بهعنوان یک بسیجی انقلابی، مسئولیتی را که به عهدهاش بود جستجو، کشف و پیگیری میکرد. همچنین سوی کلی فیلم نیز یک سوی ضداستعماری و ضداستکباری و در عین حال ترویج انقلابیگری بود و هویت خوبی پیدا کرده بود.
سینمای امید بهجای فیلم امیدبخش
اگر «امید» رسالت «سینما» است، پس شاخصه مهمی برای ارزیابیاش نیز هست. و سینما صرفاً یک فیلم نیست، مجموع تکفیلمها با هم سینما را تشکیل میدهند. خیلی اوقات فیلمنامهای که قرار است ساخته شود ناامید کننده نیست ولی وقتی در کنار بقیه فیلمها قرارش میدهیم و میبینیم در مجموعِ آثار سینمایی حداقل توجه نیز به این مفهومِ مهم و مورد نیاز نشده، آنوقت ساختن آن فیلمنامه خوب که امید آفرین نیست، میتواند مصداق اسراف و خیانت باشد.
مسئله رسوخ
امید را نباید صرفاً در پایانبندی یک فیلم جستجو یا تأمین کرد. اگر امید در طول فیلم و فرم و نشانهشناسیِ آن رسوخ نداشته باشد یا مکفی نباشد در پایانبندی بیرون میزند و ناخودآگاهِ مخاطب آن را نخواهد پذیرفت.
به همین شرط، میشود در فیلم، تندترین نقدها را نیز طرح کرد اما در دام ناامیدی نیفتاد. احتمالا بخشی از انتقاداتی از سوی منتقدان که به فیلم “جرم” میشود یا مخاطبانی که میگویند با دیدن این فیلم سرخورده و غمگین شدهاند نشاندهنده آن است که نشانهها و بارقههای امید و سربلندیای که در فیلم به آنها رسیده، کمتر از میزان موردنیاز بوده است یا صحنه پایانی فیلم نتوانسته است تلخی بازداشت بچهها با دستان بسته و سرهای پایین و آن موسیقی سوزانش را جبران کند.
سوژههای امید
امید فقط در رویکرد و ایده نیست و باید در مرحله انتخاب سوژه و موضوع نیز به آن توجه کرد. اگر امید مهم است چرا امیدبخشترین اتفاقات کشور مثل جمهوریت، قدرت موشکی، پیشرفتهای پزشکی، جهاد سازندگی و… کمترین سهم را از سینما تولیدات سینما و تلویزیون دارند؟ شاید یکی از دلایلش این است که سینما در کشور از ایده شروع میشود و نه سوژه. داشتن سینمای اجتماعی با ایدههای متنوع برای سوژههای تقریباً مشابه، ماحصل همین ایراد رایج در سینما است.
واقعاً سیاه
این که چون من حزباللهی یا منتسب به فلان نهاد حاکمیتی هستم پس حتی اگر فیلم سیاه بسازم مردم امیدوار میشوند خیلی غیرواقعی است.
درصد زیادی از مخاطبان نه تنها به نام تهیهکننده و سرمایهگذار آثار نگاه نمیکنند که اگر هم نگاه کنند هیچ آشناییای با سوگیری آن مجموعه ندارند. و حتی اگر داشته باشند ربطی به اثری که از فیلم میپذیرند ندارد.
تمجید مخاطب یا توفیق فیلم؟
این که مخاطبان از یک فیلم تمجید کنند نیز لزوماً به معنای توفیق فیلم یا امیدبخش بودن آن نیست. برعکس، فیلمی موفق است که بتواند مخاطب را به فکر وادار کند و نگاه او به پیرامونش را ارتقا دهد.
از این زاویه اگر مخاطبان انقلابی با دیدن این فیلم به بحث و گفتوگو واداشته شوند میتواند نشانه توفیق فیلم باشد و تأییدات بیقید و شرط برخی مخاطبان غیرانقلابی، ممکن است نشانگر مقداری عدمتوفیق در فیلم باشد. یعنی فیلم نتوانسته است ذهن مخاطب را به چیزهای جدیدتر و بیشتری متوجه سازد.
کاش پژوهشها و تحقیقاتی داشتیم که تأثیر فیلمها بر مخاطبان را با روشهای علمی ارزیابی و تحلیل کرده و در قالب گزارش به تهیهکننده و سایر سینماگران ارائه میکرد.
امید مردمی
سینما جای مخاطب عام است و کسی نمیتواند ادعا کند من فلان فیلم را برای تلنگر زدن به مسئولان ساختهام. اصل این ایده که یک فیلم برای ارتقای نگرش مدیران ساخته شود مشکلی ندارد، اما اگر فیلمی برای مسئولان ساخته شود دیگر نباید در سینما اکران شود. به ویژه هنگام تولید آثار ژانر نقد درون گفتمانی، باید بتوانیم به خودمان توضیح دهیم که تماشای این فیلم توسط مخاطب عام چه ضرورتی دارد؟ و چه امیدی برای آنها ایجاد میکند؟ فیلمی در چارچوب سینمای امید میگنجد که وقتی منِ مردم عادی آن را ببینم حس نکنم حتماً باید کارهای باشم تا کاری از دستم برآید. به عبارتی ما به دنبال سینمای امید مردمی هستیم.
از این زاویه دیدن این فیلم بهخاطر انتخاب یک پایگاه مردم به نام بسیج حتماً خیلی خوب است. اینکه اگر امیر و دوستانش نمیایستادند آن انگلیسی به شکل دیگری آنجا را ترک میکرد. شاید میشد مردم عادیتر از اعضای پایگاه را هم در فیلم ببینیم و در آخر داستان، تمامکنندگی آنها را شاهد باشیم؛ از اعضای خانواده بچههای پایگاه تا مسجدیها و سایر اهالی محله.
مسئول ترسیم رویا
مردم فقط آدمهای ناموفق و شکست خورده نیستند. آدمهای موفق هم مردم هستند. اگر امیدی که در یک فیلم خلق شده، از واقعیتهای نیمه موفق جامعه عقب باشد دیگر اسمش امید نیست، پس سینما هم نیست. سینما جایی است که باید افقهای دور دست نشان دهد و انگیزه و تکاپو و تلاش پیشقراولها را هم ارتقا دهد نه اینکه خودش را با حداقلها هماهنگ کند. متأسفانه خیلی از انقلابیها نیز وقتی وارد سینما میشوند خودشان را با حداقلها هماهنگ میکنند.
قاعدتاً “دیدن این فیلم جرم است” اصولاً از ابتدا قرار بود یک فیلم نقادانه باشد و نمیشود از آن توقع امید حداکثری داشت، اما حتماً ما باید این سؤال را از خودمان و جامعه تولیدکنندگان سینمای ایران بپرسیم که در شرایطی که امید جزئی از ماهیت سینماست و وضعیت سینمای ما در این زمینه چنین بغرنج است پس فیلمهایی که مأموریت اصلیشان امیدبخشی است کجا هستند؟ سالانه باید چند تا از این فیلمها داشته باشیم؟ چه کسی خودش را مسئول ترسیم رویای ایرانی در سینما میداند؟
سینمای مشکلزا
سینمای امید در نسبت با واقعیت معنا پیدا میکند و اگر آن را از واقعیت منفک ببینیم گاهی همه چیز دگرگون میشود و سینما بهجای کمک به حل مشکلات، خود نیز به آنها اضافه میشود! یک بار سوار تاکسی شدم، راننده اهل یک روستای دامنه کوه بود.
شروع کرد به درد دل که پسر 28 ساله لیسانس کامپیوترش، خودش را خانهنشین کرده و منتظر است کسی به او کار بدهد. مادرش شبانه روز دعا میکند که به پسرم کار برسان. معترض بود که چرا پسر برای یافتن کار، قدمی برنمیدارد. حالا سینما اگر بیاید یک فیلم خوب در اعتراض به حاکمیت در موضوع بیکاری به این جوان روستایی نشان دهد چه تأثیری بر او دارد؟ به حرکت واداشته میشود یا در موضع غلطش مدعیتر میشود؟
امید آنارشیستی
نسبت امید با حاکمیت چیست؟ در جامعهای که حکومتش پایه بیشترین بدبختیها و کشتارهای مردم دنیاست، هالیوود حاکمیت را منجی دنیا معرفی میکند. اما در ایران که همین سالهای اخیر یک قلم از خدمتش به دنیا پاک کردن ویروس منحوس داعش است کسی در سینما حق ندارد حکومت را منشأ هیچ امیدی معرفی کند، موضوعی که متأسفانه حتی در خیلی از فیلمهای نسبتاً قابل قبول در سینمای ایران نیز عادی است.
در “دیدن این فیلم جرم است” نیز نشانههای خوبی از امید در حاکمیت مثل آقای یثربی قاضی انقلابی در نظر گرفته شده بود اما انتظار ما تا انتهای فیلم برای نقشآفرینی او ناکام ماند و شخصیت تمامکننده فیلم نیز انفعال زیادی به خرج داد.
سهم من
بین نظریه سینمای امید و تحقق آن فاصله زیادی است. کم شدن این فاصله صرفاً به عهده نویسنده و کارگردان نیست. تحقق سینمای امید مجری طرح خودش را میخواهد، سرمایهگذارِ توجیه لازم دارد، منتقد میخواهد، رسانه خودش را لازم دارد، پشتیبانان معنوی مثل امام جمعه میخواهد، جشنوارههای ترازش را میخواهد، اندیشمندش را میطلبد، مخاطبش را هم باید پیدا کند و… . و این نمیشود الا از این راه که هر کدام از ما نقش خودمان را جستجو و ایفا کنیم. وگرنه نویسنده و کارگردانی که امید را مشاهده نکرده و در این فضا نفس نکشیده باشند، نمیتوانند آن را بپذیرند و منعکس کنند.
جمعبندی
در مجموع، درباره نسبت «دیدن این فیلم جرم است» با مفهوم «امید» میتوانم این گزارهها را طرح کنم:
1- فیلم در دایره فیلمهایی که از ابتدا با هدف اصی امیدآفرینی ساخته شدهاند قرار نمیگیرد و هرگز ادعایی هم در این زمینه نداشته است.
2- فیلم از زاویه پایبندی به امید در حین طرح یک چالش، دارای نشانههایی است که آن را قابل قبول میسازد اما در مجموع عدمتوفیقاتی نیز داشته است.
3- فیلم از زاویه ایجاد فضای بحث و گفتوگو در حوزه سینمای انقلابی خیلی موفق بوده است.
4- فیلم از زاویه ایجاد یک تجربه جدید و متفاوت در سینمای انقلاب، بسیار ارزشمند است و باید با گسترش بحث درباره آن کمک کنیم این تجربه جمعبندی و تبدیل به اندوخته سینمای انقلاب شود. متأسفانه برخی سکوتها یا بایکوتها دارد برعکس عمل میکند و عملاً به دنبال آن است که فیلمی که هزینهاش را سینمای ایران داده است به جمعبندی نرسد. جمعبندی نشدن این تجربه یعنی عدم ارتقای سینمای نقد درونگفتمانی و تکرار برخی اشتباهات در آینده.
5- فیلم از زاویه جسارتی که در گام گذاشتن به یک حوزه چالشی و محل بحث به خرج داده است کمک کرده است تا خط تولید آثارِ امیدبخشِ پردردسر تعطیل و راکد نشود. به هر حال میدانیم که اگر اتفاقی قرار است بیفتد با همین فیلمهایی که لبمرزی حرکت می کنند رقم میخورد نه با کارهای کمخاصیت و بدون دردسر. و از بین این همه تهیهکننده و کارگردان در این سال ها، مگر چندتایشان چنین جسارتی را دارند که فیلمی بسازند که در اکران با صد مانع سفت و سخت روبرو شود؟ از این رو حتی اگر خیلی با فیلم مخالفیم باید حواسمان باشد که اصل سینمای دارای جسارت را تقبیح نکنیم.
یادداشت : سید رسول منفرد