موضوع قره باغ خلاف آن چیزی که بهنظر میآید صرفا موضوع ارمنستان و آذربایجان نیست، بلکه میتواند بستر بعدی تغییرات ژئوپلتیک منطقه در آینده باشد.
“داغ قرهباغ” مستند بسایر مهمی است از این جهت که دست روی همچین مسئلهای گذاشته است و سعی کرده است ابعاد تاریخی اختلاف بر سر ناگورنو قرهباغ را تبیین کند که البته این تبیین عاری از ضعف نیست.
مجموعه کارگردانی و تدوین خوب مستند در کنار صدا و روایت زیبای حمید محمدی فرم استاندارد و خوبی به مستند داده و باعث شده است که مستند در کنار محتوای حائز اهمیتش سرگرم کننده باشد.

ضعف مهمی که در نویسندگی “داغ قرهباغ” وجود دارد این است که پژوهش تاریخی مستند میتوانست کاملتر شود و بیشتر به جزئیات بپردازد .برای مثال عوامل مستند میتوانستند با منابع میدانی مانند فرماندههای پاسداری که در جنگ آخر قرهباغ کمک الهام علیاف بودند ارتباط بگیرند.
ضعف دیگری که سیر روایت مستند داشت نقش چنگیز مصطفایف بود. استفاده از چنگیز به عنوان راوی شاید از ابتدا کار درستی نبوده است به همین دلیل جزئیات شخصیت او در مستند ابهام دارد.
چنگیزی که در مستند میبینیم خبرنگاری مستقل است که با بالاترین سطوح سیاسی آذربایجان بدون لکنت مصاحبه میگیرد و در مناطق جنگی و امنیتی به راحتی حضور پیدا میکند.
چنین فردی قطعا دارای مصونیتی برگرفته از حمایت جریانی امنیتی در آذربایجان بوده است و همین تناقضات شخصیتی که مستند به عنوان راوی از آن استفاده میکند باعث میشود، راوی مناسبی برای جزئیات سیاسی درگیریها نباشد.
جمهوری اسلامی به عنوان یک حکومت فارغ از دغدغهها و اهداف ایدئولوژیکش باید حامی منافع ملی و حفظ کننده تمامیت ارضی کشور باشد و به همین دلیل باید بتواند تعارضات این دو وظیفه مهمش را حل کند. این مقدمه برای منازعه قرهباغ هم صدق میکند.
با توجه به بحرانهای قومیتی منطقه ، ائتلاف سیاسی باکو، تلآویو و آنکارا و ورود گروهکهای تروریستی به ناحیه قره باغ به نظر میرسد که درگیری آذربایجان و ارمنستان بر سر این ناحیه خودمختار میتواند منشا درگیریهای نظامی و سیاسی جدیدی در منطقه و بحرانهایی برای امنیت ملی ما باشد و به همین خاطر اهمیت شناخت تمامی ابعاد این مسئله بسیار زیاد است، از این منظر میتوانیم بگوییم “داغ قرهباغ” صرفا مقدمهای برای ورود به بحث قرهباغ است.

“داغ قرهباغ” نیاز داشت تا تکمیل شده، از روایت به تحلیل برسد و نظر بدهد. مستند در تحلیل نهایی باید به سوالهای مهمی پاسخ میداد که متاسفانه پاسخی ندارد. احتمالا عوامل مستند به میزان تاثیرگذاری این موضوع بر آینده کنشگری دیپلماتیک نظام در منطقه واقف نبوده و صرفا به روایت تاریخی و شرح دلایل شکلگیری این اختلاف بسنده کردهاند که البته به خودی خود ارزشمند است.
آذربایجان با توجه به قرابت مذهبی که با ما داشت میتوانست فرصت اقتصادی و سیاسی مهمی برای جمهوری اسلامی باشد تا اهمیت ژئوپلتیکی خودش را در منطقه بالا ببرد اما حالا تبدیل به فرودگاه نظامی اسرائیل در خاورمیانه شده است.
دلایل این اتفاق را باید در دستگاه دیپلماتیک منفعل نهاد دولت در جمهوری اسلامی جست و به نظرم “داغ قرهباغ” باید به این بحث ورود میکرد.
“داغ قرهباغ” باید درباره این فرصت سوزی تاریخی موضع میگرفت و جواب این سوال را میداد که حد فاصل اوایل دهه هفتاد و امروز چه اتفاقی افتاد که از رابطه نسبتا مثبت با دولت حیدر علیاف به بلند شدن پهبادهای اسرائیلی از خاک آذربایجان رسیدیم و نقش دولت مرحوم هاشمی و وزارت خارجهاش در این فرصت سوزی چه بود؟ الآن در شرایط فعلی و کم شدن نقش ما در این درگیری باید چه موضع عملی داشته باشیم؟ و …
“داغ قرهباغ” باید شروعی برای تولیدات مشابه با موضوع مسائل مرزهای شمالی ما باشد و با این سطح انتظار شروع خوبی است.