به گزارش سایت راه نوشت، مستند در برابر طوفان (3) عنوان مستندی به کارگردانی مهدی نقویان است که در ادامه مستندهای سریالی این کارگردان جوان ساخته شده که در آن نقویان به سراغ ادامه روایت پادشاهی پهلوی پرداخته و روایتگر تاریخ سیاسی و اجتماعی پهلوی دوم از زمان پادشاهی محمدرضا پهلوی تا انقلاب اسلامی است.
استفاده از آرشیوهای متنوع و مناسب و فرم یک دست مستند به اندازه کافی راضیکننده بود. جایگاه موسیقی در آن رعایت شده بود اما با این حال کمرنگ نشان داده میشد.
از نقطه ضعفهای مستند میشود به روایت خطی و داستان نداشتن آن اشاره کرد. به گونهای که صرفا اطلاعات بدست آمده از پژوهش را پشت سر هم سوار کرده بودند و با یک روایت خشک و عصا قورت داده طرف بودیم!
داستان بخاطر جذابیت و شیوعی که بین مخاطبین دارد در دنیای امروزی حرف اول را میزند و افراد از گروهها و دستههای مختلف مثل معلمان، استادان، یادداشتنویسان و مقالهنویسان و… به آن روی آوردهاند.
پس اینکه یکی از نیازهای اصلی مستند برای آنکه جایش را در دل مخاطب باز کند، داستان است مسئله ای غیر قابل انکار است، البته این تفاوت را بصورت فاحشتر میتوان در تعداد مخاطب سینمای داستانی (که کاملا متکی بر قصه است) و مستند مشاهده کرد.
پس با این تفاسیر ما برای سینمای مستند هم خواهان داستان – یا به عبارت درستتر – پلات هستیم نه فابیولا یا همان روایت خطی.
برای قسمت کارگردانی چون بعضی راشها سیاه و سفید و بعضی رنگی بودند بهتر بود از نظر رنگی به سر و رویشان دستی کشیده میشد تا در کل یکدستتر شود.
چون مستند قسمتهای مختلف دارد و در هر قسمت راجع به وقایعی شرح میدهد، موضوع دقیق را کاملا نمیتوان از روی یک قسمت یا حداقل قسمت اول تشخیص داد و موجب سردرگمی مخاطب میشود.
تمرکز مشابه بر روایت اواخر حکومت پهلوی
علاوه بر اینها مستند از بعضی مسائل بهطور سطحی و خیلی سریع و گذرا و در حد یک تیتر گفتن میگذرد که توجیهی ندارد. توجیهش را باید خود مستند بیاورد که متأسفانه در این باره نه سعی میکند و نه علتی برایش متصور است! و باز همان بیداستانی یا به عبارت دیگر بیهدفی در مستند خودش را نشان میدهد و توی ذوق میزند.
یک ایراد و انتقادی که نسبت به مستندهای با مضمون انقلاب و دوران شاه میتوان وارد کرد این است که اغلبشان روی اواخر دورهٔ پهلوی تمرکز کردهاند و بین اکثرشان یک اشتراک بسیاری دربارهٔ محتوا و مضمون وجود دارد.
با گذر زمان و در اثر این اشتراک و تکراری شدن، تا حد زیادی شاهد از دست رفتن رغبت مخاطب به مستندهای اینچنینی هستیم.
پس بهتر است برای ساخت مستند درباره این موضوع خود را ملزم به داشتن نگاه نو و تا بهحال گفته نشده بدانیم. کلیشه در اثر همین بیتوجهیها و در نظر نگرفتن ریزهکاریها بهوجود میآید.
کلیشهْ کارگردان با تجربه و تازهکار نمیشناسد و خوب است قبل از اینکه کلیشهسازی گریبانمان را بگیرد با آن مقابله کنیم و چارهای برایش بیندیشیم؛ اگر برای آگاهی مخاطب و دیده شدن حقیقت دغدغه داریم…!
در آخر: ما با مستند متوسطی طرف هستیم که اگر کارگردان نکات گفته شده را رعایت میکرد میتوانستیم چند درجه بهتر و قویتر از اثر یاد کنیم.
نویسنده : سید محمد یوسف جلالی