به گزارش راهنوشت، به نظر میرسد ارجحیت منافع اقتصادی بر ساختار فرهنگی برای تهیه کنندگان محصولات شبکه خانگی از تقدم بیشتری برخوردار بوده و یکی از نقاط آسیب زا و دارای نقد این محصولات از همین موضوع نشات میگیرد؛ بنابراین در فرایند تولید چنین آثاری، سرمایه محوری بر فرهنگ محوری غلبه دارد و این موضوع میتواند زمینه ساز بسیاری از آسیبهای اجتماعی و فرهنگی شود.
تحلیل محتوای این آثار کاملا ردهای «هنر تجاری» را حاضر میکند و پرده از «ذائقهسازی سرمایهداری» برمیدارد. این موضوع «عوامگرایی» را در نتیجه بازتولید مکانیکی فرآیند تامین سرمایه بیشتر، پیش میآورد؛ از این منظر «عوامگرایی» خود نوعی صنعت فرهنگی است که با سرمایهداری آمیخته و اساساً حیات و زندگی سرمایهداری به این عوامگرایی گره خورده است.
با اینکه بسیاری از این آثار طی دو سال اخیر تبدیل به پروژههایی نیمه کاره و شکست خورده شدهاند اما در این میدان همچنان شاهد بازتولید آثار تازه هستیم. یک قاعده ساده «در بازار هنر» وجود دارد، اگر اثر یک هنرمند در طول ارائه و نمایشاش نتواند بفروشد و لااقل هزینههای صرف شده را برگرداند، آن هنرمند تا سالها نمیتواند به میدان هنر کشور برگردد. هنرمندان یا تهیه کنندههای نمایشخانگی اگر آثارشان فروش نرود، به واسطه هزینههای گزافی که برای آثار نازل و ضعیف خود صرف میکنند، هرچقدر هم شرایط مالی خوبی داشته باشد بازهم بازگشتشان به سطح اول هنر کشور بسیار سخت خواهد بود. با این همه پرسشی که پیش میآید این است که چه وضعیتی بر «شبکه نمایش خانگی» حاکم است که کارگردانها و تهیهکنندگان بیآنکه در قید و بند فروش اثر باشند یکی پس از دیگری«سریالهای تازه» با هزینههای گزاف میسازند و حتی برخیشان را نیمهکاره رها میکنند؟
آیا پای پولهای کثیف در میان است؟ چه کسی پاسخگوی پولهای بیحساب و کتاب«شبکه نمایش خانگی» است؟ چه کسانی از این بازی سود میبرند و در این میان چه بلایی بر سر ذائقه مخاطبان میآورند؟
در ادامه فیلمی از صحبت های تهیه کننده سریال خسوف که یکی از سریال های شبکه نمایش خانگی در سال 1400 بود را مشاهده کنید که تهیه کننده اذعان می کند حتی سیناپس فیلمنامه را هم کامل ننوشته بودند و تا ماه آخر تولید، مشغول نوشتن فیلمنامه بودند: