به گزارش راهنوشت، مادر جبههها باید دیده شود، همراه با تمام مادرانههایش، و شهرام میراباقدم اینکار را کرده است. میراباقدم سراغ موضوعی رفته که ممکن بود گذر زمان آن را به دست فراموشی بسپرد.
فیلم بدون تیتراژ شروع میشود و از همان ابتدا می رود سراغ اصل مطلب. مادرِ جبههها حکایت مادری است که به پیام امام انقلاب و رهبر سرزمینش لبیک میگوید و پا به جبهه جنگ میگذارد. او تنها زنی است که کارت تردد ویژه برای سرکشی به رزمندگان در خط مقدم را میگیرد و برای همین است که زهرا محمودیه از شروع یک کار بزرگ میگوید و آغاز یک فصل منحصر بفرد در زندگیش.
زندگی “مادر جبههها ” از میانه راه آغاز می شود، زمانی که شاید به نظر خیلی از ما زمان پا به سن گذاشتن است. زمانی که قرار است نوههایش را روی زانوهای خود بنشاند و برایشان قصه پدر قهرمانشان را بگوید؛ پدری که سالهاست در جبهه است و با غول سه سر در حال مبارزه. ولی او میخواهد مادری برای همه فرزندان ایران باشد، برای تمام پسران جبهه.
مستند “مادر جبههها” در خلال صحبتهای خانم محمودی و با بهره بردن از تصاویر آرشیوی منحصر بفرد، پسرانی را نشان میدهد که در خط مقدم برای دیدن مادر جبههها صف میکشند.
او خود مادر شهید میشود؛ اگر چه در فیلم بیان احساساتش به سجده شکری محدود میشود ولی منتظر کسی نیست تا در خانهاش را بزنند و سر سلامتی بدهند.
میراباقدم از قصه مادری میگوید که رد پایش در کتاب «چای خانه» محبوبه معراجیپور و خاطرات خونشویی مادران دیگر دیده میشود، اما حوزه استحفاظی او خط مقدم است، جایی که سر نترس میخواهد.
مستند “مادر جبههها” شروع به یکباره و پایانی به یکبارهتر دارد. مستندی که جای حرفهای ناگفته بسیاری در آن خالی مانده؛ حرفهای مادرانی که در کنار مادر جبهه ها او را همراهی کردهاند و رزمندگانی که با دیدن خانم محمودی انگیزه و نیروی معنوی مضاعف برای دفاع از مام وطن پیدا میکردند.
زهرا محمودیه یا همان خانم محمودیِ “مادر جبههها” در نهایت راهی سفر ابدی میشود تا در خانه بهشتی برای فرزندش علی و همرزمانش دوباره مادری کند.
نویسنده: اعظم وایانی