افتتاحیهای رنگی از روسیهی امروزی سرآغاز مستند سفر روس است. اما این مستند سفری عادی به روسیه نیست؛ سفر در تونل زمان است.
مستند مبدأ سفرمان را میدان سرخ روسیه انتخاب کرده، مکانی که روزی نماد قدرت ارتش سرخ روسیه و مبارزه با غرب بود، روزی محل صف بسیار طولانی مردمِ وفادار به انقلاب برای شرکت در افتتاح اولین شعبهی مک دونالد و چشیدن طعم سبک زندگی غربی، و حالا هم محلی که مردم سالگرد فروپاشی کشورشان را جشن میگیرند و همچنان مکدونالد ضلعی از این میدان را در تصرف دارد.
در طول مستند میان سه برهه تاریخی در رفت و آمدیم؛ میان زمانهی انقلاب 1917 روسیه، سفر جلال آل احمد به شوروی در حدود 50 سال پیش که کتاب «سفر روس» از آن به یادگار مانده و زمان اکنون که مستندساز به روسیه سفر کرده است.
البته این سفر مداوم و جابجایی در زمان به سان سه تار زلف که به زیبایی در هم بافته میشوند و یک واحد زیباتر را به وجود میآورند، در هم تنیدهاند و عدم رعایت خط زمانی بر زیبایی مستند افزوده است.
آغاز انقلاب کمونیستی روسیه به رهبری لنین و ادامه این تحول تاریخساز با فیلمهای آرشیوی و پژوهشی قوی که از نقات قوت مستند است روایت میشوند و مانند یک کتاب، تاریخ صد سال اخیر شوروی را برای ما در 52 دقیقه بیان می کنند.
زمان سفر جلال آل احمد هم از این منظر مهم است که مردم گر چه هنوز به حکومت و انقلابشان وفادارند اما رویای آمریکایی نسبت به آرمانهای انقلابشان جلوهای زیباتر یافته و این بخش از مستند را با شنیدن قسمتهایی از کتاب سفر روس جلال سپری میکنیم.
مواجهه جلال با مردم روسیه و آمریکا زدگی آن ها
جلال گرایش مردم شوروی به غرب را این طور توصیف میکند که چند فرد روسی وقتی مرا به عنوان یک خارجی دیدند نزد من آمدند و گفتند آدامس یا سیگار یا کالایی آمریکایی به همراه نداری؟
زمان اکنون هم بیشتر با تصاویر روسیهی کنونی به رخ کشیده میشود و راوی به جای تحلیل به ارائه مشاهدات خود می پردازد و مقایسهی آنها با روایت جلال از روسیه در سفرنامهاش میپردازد که این حضور به ضرورت راوی در قاب تصویر و عدم ارائه تحلیل، از دیگر نقاط قوت مستند است.
مستند سفر روس علاوه بر گفتن تاریخ صد سال اخیر روسیه، راوی تاریخ یک انقلاب بزرگ است که مردمان زیادی در سرتاسر جهان را تحت تاثیر قرار داد.
انقلابی به مرکز شوروی که اندیشههایش از مارکس آلمانی گرفته شد و هنوز هم مجسمه مارکس، برخلاف مجسمهی رهبران انقلاب کمونیستی، در روسیه برپاست. انقلابی که حتی بر مردم ایران هم تاثیر گذاشت و به عنوان مثال عارف قزوینی، شاعر سرود «از خون جوانان وطن لاله دمیده».
همچنین به غیر از تاریخ یک کشور و تاریخ یک انقلاب، شنیدن از سرنوشت مردمی که برای بیرون آمدن از چالهی دیکتاتوری تزارها به چاه تساوی کمونیستی و بی خدایی افتادند و تا چندین نسل تاوان آن را پرداختند نیز جالب توجه است.
مستند به عوامل استحالهی این انقلاب و فروپاشی شوروی هم میپردازد
در مستند، به دلیل محدودیت زمان، اشارهای بسیار کوتاه به گرایش گورباچف به ارتباط با غرب و باز کردن دروازههای روسیه بر روی غرب که شلیک تیر نهایی بر پیکر نیمهجان شوروی است میشود که برای اطلاع بهتر از آن میتوان مستند پرزیدنت آکتور سینما دید.
از دیگر نکات جالب توجه مستند، بازدید راوی از موزهی جنگ روسیه و وجود پرچم سرخ «یا مهدی» با آرم سپاه پاسداران در آنجا، که به گفتهی او احتمالا به خاطر سرخیاش، به اشتباه در کنار پرچمهای سرخ حزب کمونیست قرار گرفته یا وجود سربندهای «یا حسین»، «یا مهدی»، «لبیک یا خمینی» و … در گوشهای دیگر از این موزه است.
یکی از نکاتی که رعایت آن میتوانست بر وزن مستند بیفزاید این است که همان طور که در بحث تاریخی هم به باورهای مردم و هم مدل حکومتی حاکمان پرداخته شد در زمان اکنون نیز بهتر بود علاوه بر صحبت از مردم، مقایسهای هم بین مدل حکومت و سیاستهای حاکمان با گذشته انجام میگرفت.
همچنین در چند قسمت کوتاه از مستند، پلانهایی از پشت صحنه وجود دارد که با سیر مستند تناسب کمی دارد و از زیبایی مستند کاسته است.
در پایان مستند مردمی را میبینیم که مجسمههای رهبران مستکبر گذشتهی خود را پایین میکشند و در هم میکوبند و خوشحال از سرنگونیشان، بر روی آنها بالا و پایین می پرند؛ مردمانی که حالا رویای آمریکایی بر ذهنشان حکومت میکند، بی آنکه ذرهای از این تسلط ناخوشنود باشند یا حتی تسلطی را بر خود احساس کنند و تاریخ در حال تکرار است.