به گزارش راهنوشت، جلیل سامان را معمولا با سهگانهی تاریخی ارمغان تاریکی، پروانه و نفس میشناسند؛ نویسنده و کارگردانی که این اواخر از او سریال زیرخاکی روانه آنتن شده است.
جلیل سامان که در آثارش فیلمنامهنویسی را هم انجام میدهد، در جلسات آموزش فیلمنامهنویسی که در مدرسه سینمایی عمار برگزار شده به نکات مهمی در رابطه با دنیای نوشتن میپردازد که در این مطلب به برخی از آنها میپردازیم.
شما علاقهمندان میتوانید جهت تهیه فایلهای آموزش فیلمنامهنویسی جلیل سامان به سایت عماریار مراجعه کنید.
درس چهارم: فیلمها به زندگی آدمها شکل میدهند
فیلمساز با ناخودآگاه مخاطب دست و پنجه نرم میکند و به آن شکل میدهد. در واقع فیلمها میتوانند تفکر و سبک زندگی ما را تغییر بدهند.
وقتی شما یک نفر را به مهمانی دعوت میکنید برای او سخنرانی نمیکنید، بلکه از او پذیرایی میکنید، به او غذای لذیذ میدهید، و در حین پذیرایی با او صحبت میکنید و نظرات خود را به او میگویید.
وقتی یک نفر هم فیلم میبیند، در مرحله اول سرگرم میشود و از دنیای پرحاشیه خود جدا میشود، حالا در این زمان شما یک مطلب را به او القا میکنید و او نباید متوجه این القا بشود و القا در ناخودآگاه او تاثیر میگذارد.
اگر میبینیم که سبک زندگی ما به فیلمهای هالیوودی یا محتویات شبکههای مجازی شبیه شده به خاطر تأثیراتی است که در ناخودآگاه ما گذاشتهاند.
ژان آنوی (نمایشنامه نویس) میگوید: «داستانها به زندگی ما شکل میدهد.» داستان میتواند به شدت عاطفه ما را تحریک کند. این تحریک میتواند ما را متوجه چیزهای بخصوصی بکند و روی ما اثراتی بگذارد. در کل سینمای قصهگو باعث تحریک عاطفی میشود. حتی سینمای تفکر برانگیز هم باید از طریق عاطفه و ناخودآگاه، تأثیر بگذارد و باعث بشود ما به تفکر برسیم. این تأثرات ناخودآگاه تا مدتها با آدم میماند.
داستانگویی ناقص یا غلط چه آثاری دارد؟
ارسطو میگوید: «ضعف در داستانگویی، موجب سقوط و انحطاط اجتماعی میشود.» مدیران فرهنگی باید به این جمله توجه بیشتری داشته باشند.
مثال بزنیم. یک فیلمساز نقشها را بین آدمهای مختلف تقسیم می کند؛ نقش منفیها معمولا چه شکلی هستند؟ مثلا زشت هستند یا نقص ظاهری دارند. شخصیتهای مثبت معمولا چه نشانههایی دارند؟ مثلا پوست سفید و چشمان آبی. این فیلمساز یک تفکر و یک الگو به جامعه القا میکند که مثلا با آدم زشت همصحبت نشوید.
داستانگویی ناقص و غلط عملا مخاطب را گمراه میکند. مطلقگرایی آدمهای جامعه را به خوب مطلق یا بد مطلق تقسیم میکند. مثلا چرا ما از یک دزد انتظار کمک کردن به مادرش را نداریم؟ یا از یک شهید انتظار تندتند غذا خوردن نداریم؟ به خاطر الگوسازیهای ناقصی که در ذهن ما ایجاد شده است. شخصیتپردازی غلط یا داستان ناقص، خود به خود باعث این الگوسازی میشود.
وقتی داستانگویی رو به زوال برود دیدگاه اجتماعی هم رو به انحطاط میرود. یعنی داستانهای غلط و فیلمهای داستانی تصوری در ذهن ما ساختهاند که اجازه خطا را به یک شخصیت مثبت نمیدهند و این اتفاق یک فاجعه است.
یعنی تصویری از شما برای خودتان ساختهاند که شما یا خوب مطلق یا بد مطلق هستید و این عامل باعث میشود نگاه آگاهانه و واقعبینانهای نسبت به جامعه و مشکلات و حوادث آن نداشته باشیم.
در هر صورت ما به تراژدیهای بزرگ، کمدیهای جذاب و درامهای راستین نیاز داریم.
داستانها و فیلمنامههای خوب روی زمین نمیمانند. سینما داستانهای خوب را میبلعد. کافی است داستانگویی را یاد بگیرید که البته در آینده به ویژگیهایش میرسیم. قصهها هیچوقت تمام نمیشوند و قدیمی نمیشوند. قصهها میتوانند مانند فصل بهار شاداب و تازه باشند …
درس قبلی از این سیر:
چگونه فیلمنامهنویسی را شروع کنیم؟ / درس سوم: هنر قصهگویی، وجهتمایز فیلمنامهنویس از دیگران