مسئله ای که نوشتن در مورد مستند »زندگی میان پرچمهای جنگی« را پیچیده می کند دو فاکتور است. اول صداهایی در رد طالبان که از مهاجران و مردم افغانستان به گوش می رسد و دوم نگاه غالب رسانه ها در موضوع طالبان.
می توان گفت اکثر رسانه ها طالبان را گروهی تروریستی معرفی میکنند و او را هم سطح القاعده و داعش میدانند تا آنجا که حتی فکر تطهیر گذشتۀ طالبان را نیز به سخره میگیرند.
زندگی میان پرچمهای جنگی نتوانسته پرچمی بالا ببرد که تمایز آشکاری بین طالبان و سایر گروههای خواهان
قدرت در افغانستان باشد. یک قاب به تنهایی نمیتواند به مسئلۀ تغییر رویکرد طالبان اشاره کند.
روی نظرم به قسمتی از مستند برمیگردد که یک طالب در طاقچۀ پنجره نشسته و کتاب میخواند و در پاسخ به سوالی میگوید «داعشیها خوارج هستن و در کتاب ما بشارت آنها را دادهاند» و در ادامه میگوید: «ما برای گرفتن حق مظلوم از ظالم به پا خواسته ایم…».
من دوست داشتم پای همین طاقچه و پای حرف دل این طالب بمانم تا بفهمم او دیگر به چه چیزهایی فکر میکند و زندگی معمولش چیست؟ مبارزه میکند که چه کسی را به زیر بکشد؟ تا اینکه پشت بی حوصلگی و لمدادگی اسلامزاده پشت دوربین بیحال بحرانش در ده روز انتظار برای گرفتن مجوز سِر شوم.
من بیشتر توی گلدوزیها و رنگ و لعاب و خانههای گلی و درههای آبرفتی سیر میکردم و کارگردان عطش حضور در شمال افغانستان برای به تصویر کشیدن مبارزۀ داعش و طالبان را داشت.
اما رسیدن به منطقۀ درگیری روی دیگری از مستند بحران را برملا کرد میتوان نقطه قوت مستند را به تصویر کشیدن زندگی خانه به دوشی طالبان و مبارزه آف رود آنها در کمرکشهای هندوکش دانست.
جایی که فقط یک طالب خوش دست فرمان لازم داشت تا مبارزه را جلو ببرد البته خدا کند مبارزه علیه ظالم باشد.
هنوز بر این باورم که مستند بحران باید در میان هزار دره، کاریزها و مخفیگاههای هولناک طالبان توی ولسوالیها، میرزا النگها و در کنار قوم پشتون، تاجیک و هزاره متولد میشد به نظرم اسلامزاده نتواست به ببیندهاش بقبولاند که طالبان همان کشاورز عادی است که حال چریک شده است.
او همان کسی است که هنوز سوی جغرافیایاش آفتاب ورآمد و سمت قبله است همینقدر راحت لوکیشن میدهد و مرزها را هدایت میکند و خودش را به قدرت نزدیک…
نویسنده: زهرا بالش آبادی