به گزارش راهنوشت، موقعیت علامه را در آن زمستان در ذهنم بازسازی میکنم. پنج ماه مانده است به انتخابات خبرگان و مجلس شورای اسلامی، و علامه هم کاندید مجلس خبرگان است و هم از تصمیمسازان ائتلاف اصولگرایان و دارای شخصیتی تاثیرگذار در بازار سیاست. و حالا برنامه زندگی ایشان چیست؟ دیدار با نمایندهی واتیکان جهت گسترش دین در جهان، رفتن به تهران جهت عیادت از همسرشان که در بیمارستان بستری است، جلسهی هفتگی با یکی از اساتید ادیان دانشگاه تگزاس که برای تحصیل به قم آمده، پاسخ هفتگی به سوالات مردمی سایتش، جلسات منظم درس اخلاق و سخنرانی، و البته برگزاری جلساتی برای به نتیجه رساندن ائتلاف اصولگرایان در انتخابات مجلس.
آن زمستان چندبعدی و پرفایده بودن حیات یک پیرمرد هشتاد ساله را نشانمان میدهد؛ در میانهی جهانی که ما در روزمرگیهای آن گیر افتادهایم.
احمد شریفزاده، کارگردان مستند، علاوه بر این که تلاش داشته رفتار اجتماعی آیتالله مصباح را در روزهایی پرالتهاب و سرنوشتساز به تصویر بکشد، هدف دیگری را هم دنبال کرده و آن نمایش رفتار فردی یک عالم سیاستمدار عارف است.
آن چه که بیش از همه در مستند چشم را مینوازد، لبخندی است که وجه مشترک تمام سکانسهای آن است؛ لبخندی که در طول نزدیک به پنج ماه فیلمبرداری مستند همواره بر لب علامه جا دارد و از آرامش و رضایت درونی ایشان سرچشمه میگیرد؛ آرامش و رضایتی که در گفتار و کردار ایشان جاری است و آن قدر واقعیت دارد که به راحتی به مخاطب هم منتقل می شود.
نکته دیگری که مانند لبخند و آرامش علامه در سراسر مستند جاری است و هم در خانه و هم دفتر کارشان جلوهگری میکند، سادهزیستی است.
شریفزاده با هوشمندی تلاش کرده برخی ویژگیهای برجسته آیتالله را هم در قابهایی کوتاه به نمایش بگذارد. مثلا نگاه ایشان به حضور زنان در وظایف اجتماعی گرچه در حد یک پلان است اما دنیایی حرف دارد. همچنین اشاره به شخصیت مبارزاتی ایشان در دوران پهلوی که در قالب یک خاطرهی خندهدار بیان میشود.
آن زمستان آنقدر گرم است که اگر به تماشایش بنشینی تا به خود بیایی تمام شده و تو دوباره به همان زندگی قبل بازگشتهای؛ با این تفاوت که حالا فکری همنشین ذهنت شده که شاید حالا حالاها رهایت نکند؛ من در هشتاد سالگی کجای این دنیایم؟