خانه خانه1-2 در رثای دویدن، برای رسیدن - نگاهی به آغاز سبک پیشرفت در...

در رثای دویدن، برای رسیدن – نگاهی به آغاز سبک پیشرفت در سینمای ایران

وقتی می‌گویند: «تحریم»؛ یک چیزی می‌گویند و یک چیزی می‌شنویم! وقتی به چشمم می‌بینم، تحریم را و می‌بینم دردناک‌ترین بخشش را، مادری را که پای نداشته‌ی دلبندش را آه می‌کشد؛ بیش از پیش ظلم ظالم و آه مظلوم میان چشمانم فریاد می‌شود و بیش از پیش درمی‌یابم که ابعاد تحریم چقدر می‌تواند گسترده‌تر از مرز های ذهنی من باشد و ابعاد وجودی جوانان باوجود ایرانی چقدر می‌تواند گسترده‌تر از مرزهای ذهنی جهانیان قدم بردارد.

ابعاد وجودی جوانانی که گاهی برخی با بی‌مهری، آنان و جامعه‌‌شان را جهان‌سومی می‌خوانند. این بی‌مهری‌ها در سرم می‌چرخد و می‌گردد و بغضم می‌گیرد، بغضم می‎گیرد وقتی دوست کودکی‎ام می‎گوید در این مملکت به جایی نمی‎رسم و فاتحه‎ی استعدادهایش را می‎خواند. با ضمیر خویش زمزمه می‎کنم: «آخر چرا بعضی هم‌نسلی‌های من و آینده‌سازان این مرز و بوم نیز این بی‌مهری‌ها به دلشان می‎نشیند و آنها نیز بی‌مهری‎ها را فریاد می‎شوند با جان و تن بر سر وطن؟»

نگاهی به پیرامونم می‌اندازم، اینجا پر است از موسیقی‌هایی که بوی ناامیدی گرفته‌اند، پر است از نرسیدن‌ها و نشدن‌ها، پر است از ناکامی و اندوه. موسیقی‌هایی که شاد می‌نامیم هم، بیشترشان شادی‌های پوشالی و مقطعی به خورد مخاطب می‌دهند؛ بی هیچ هدف والایی، بی هیچ انگیزه‌‌ی مثبتی؛ با انگیزه‌های منفی که نمی‌شود شادی و امید ماندگار به ارمغان آورد. می‎بینی دنبال موسیقی فاخریم و کاری نکرده‎ایم، آنهایی هم که کاری کردند و موسیقی خوب ارايه دادند را حمایت نکردیم آنچنان که بایسته و شایسته است.

فیلم‌ها و سریال‌ها نیز از صداوسیما گرفته تا شبکه‌ی نمایش خانگیِ بی‌خانواده؛ شما را نمی‌دانم، من که نمی‌توانم با خانواده به استقبال آثار شبکه‌ی نمایش خانگی بروم؛ حتی بعضی‌هایش را بدون خانواده هم نمی‌شود به استقبالشان رفت.

خلاصه که فضای عمومی نیست آنچه که باید باشد و ما خیلی کم گذاشتیم و از ماست که بر ماست. پیامدش هم می‌شود از این دست حرف‌ها و بی‌مهری‌ها و جوانانی خسته از نرسیدن‌ها و نشدن‌ها؛ اما یک لحظه صبر کن، این همه‌ی حقیقت نیست؛ تنها بخشی از آن است.

شما می‌توانید نیمه‌ی پر لیوان را ببینید، یا همان نیمه‌ی خالی‌اش را؛ ولی اصل آن است که همه‌ی لیوان را ببینی و نیمه‌ی پر لیوان را شکر گویی و برای نیمه‌ی خالی‌اش راهکار داشته باشی، کمر همت ببندی و دست به عمل بزنی. به قول شاعر و خواننده: «همت افزون کن و چون کاوه جهان‌آرا باش، تاج ضحاک به خاک افکن و پابرجا باش»

آری در گیرودار تزریقات بی‌رحمانه‌ی ناامیدی‌ها و بی‌مهری‌ها، طلایه‎ داران امید و راست‎ قامتان جاودانه ی‎ تاریخ پرچم پیشرفت را از میان تمام نرسیدن ‎ها و نشدن ها به قله پیروزی رسانیدند و اکنون آنی شده که در برابر چشمان ما رخ‎نمایی می‎کند و قلب‎ها را منقلب می‎‌سازد از انقلابشان؛ انقلاب و دگرگونی‎ای که می‎گذرد از میان فشارهای داخلی و خارجی، از بوروکراسی اداری یا همان دیوان‎سالاری دیوانه ‎وار وطنم که با جان وتن طناب دار پشت‎کار و روی‎کار را بر گردنش آویختند.

شما طلایه‌داران امید نشان دادید که در تمام این سال‌هایی که برخی آثار سینمایی و تلویزیونی مدام از نرسیدن‌ها و نشدن‌ها می‌گفتند و آن دبیرانی که مدام در گوش دانشجویان آینده‌ی این مملکت می‌خواندند: «اینجا به هیچ پیشرفتی نمی‌رسید، اینجا پر است از نرسیدن‌ها و نشدن‌ها.»

و آن استادانی که مدام سخن همین دبیران را در گوش دانشجویان تکرار می‎کردند و به خیال خودشان از سر دلسوزی بوده؛ همه‌ی ماجرا را نگفته بودند، شما نشان دادید همه‌ی ماجرا این نیست، شما فقط نیمه‌ی خالی لیوان را ندیدید، نیمه‌ی پرش را هم ندیدید؛ بلکه هر دو نیمه را دیدید و راهکار دادید، کمر همت بستید و دست به عمل زدید و آنقدر با امید پیش رفتید که حتی در اثر رسانه‌ای‌تان وقتی آدمی به نرسیدن‌ها و نشدن‌هایتان می‌رسد می‌داند که شما آدم نرسیدن‌ها و نشدن‌ها نیستید در حالی‎ که هر یک از این موانع، قابلیت این را دارند که یک فیل را کاملا ناامید کرده و از پای درآورند. آنقدری که شما زحمت کشیدید، ما سختی زحماتتان را درنیافتیم هنوز. آری شما هستید الگوهای من، اساطیر پشتکار و شکست‌ناپذیری.

آن بخش بی‌همتای آغازین اثر که می‌گوید: «تازه فارغ‌التحصیل شده بودیم و شور و جسارت جوونی داشتیم.» اعصارانگیز است وقتی بیشتر حرف از این است که دانشجویان به جایی نمی‌رسند و پس از فارغ‌التحصیلی زمین‌گیر درماندگی می‌شوند؛ همین جمله برای آغاز کافی‌ست تا مخاطب را میخ عظمت اراده‌ی‌تان کند.

نمی‌گویم فارغ‌التحصیل بیکار نداریم، داریم؛ ولی نمی‌دانم چرا نداشته‌هایمان بیش از داشته‌هایمان به چشممان می‌آید! گویی منفی‌گویی‌ها را بیشتر خریداریم. جمله آغازین کارتان به من می‌گوید: «می‌شود همه‌ی اینها را دور زد.» همین جمله است که سخنان آقا را متجلی می‌کند و طلایه‌داران امید نشان می‌دهند امیدی که حضرت آقا از آن سخن می‌گوید، امیدی واهی نیست؛ بلکه بر پایه‌ی حقایق و واقعیات و ظرفیت‎های جامعه و حق‌بینی و واقع‌گرایی‌ست.

آنجا که راوی می‎گوید: «از رو نرفتیم.» نیرو وانگیزه‎‌ی آدمی را دو صد چندان می‎کند. می‎بینی؟! آنها هم به نرسیدن‎ ها و نشدن‎ ها رسیدند؛ اما تسلیمش نشدند. پا را فراتر از مرز ذهن‌های بسته گذاشتند و اکنون فراتر از مرزهای جهانی به اوج بالندگی رسیده‌اند.

آن هم در سرزمینی که به قول بعضی‌ها پر است از نرسیدن‌ها و نشدن‌ها؛ اصلا جهان‌سومی‌ها را چه به این بلندپروازی‌ها! اما آنها نه تنها بلند پرواز کردند؛ بلکه کاپیتان تیم ملی فوتبال معلولان را نیز از دو به پرواز درآوردند و ثابت کردند نمونه‎ ی تولیدی خودشان چندین برابر بهتر از نمونه‎ های کشورهای توسعه ‎یافته ‎ای همچون آلمان است.

آنها ثابت کردند ما جهان‎ سومی نیستیم؛ دانشمندان جوان ایران ‎زمین سال ‎هاست که به ما رسیدن‎ ها و شدن‎ ها را نشان داده ‎اند؛ اما انگار بعضی ‎هایمان چشم‎هایمان را بسته‎ ایم و در دنیایی خیالی زیست می‎ کنیم.

باید خداقوت بگوییم به جهاد این دانشمندان جوان ایرانی، به جهاد سازندگان این اثر و جهاد توزیع کنندگانش و بستاییم صداوسیمای‌مان را برای رسانه‌ای کردن این اثر فاخر؛ اما هنوز این اثر و آثار فاخری از این‌دست جای پرداختن و رسانه‌ای کردن دارند تا چهره‌ی حقیقی ایران و ایرانی به ایرانیان و جهانیان شناسانده شود.

دوست دارم این اثر را، می‌ستایم همتشان را، دوست دارم بیانشان را، سبک روایتشان را نیز، و قالب پویانمایی‌شده و کمیکش را. و این دوست دارم‌ها را به هزاران اثر هالیوودی نمی‌دهم.

صدای‌مان را می‌شنوید؟!!! حتی اگر هم نمی‌شنوید، ما آینده‌سازان این مملکتیم و آمده‌ایم برای تغییر و هیچ چیز هم جلودارمان نیست.

همه‌ی آنچه نوشتم را از ژرفای قلب به قلم آوردم و با نوشتنشان گریستم و خدای را سپاس می‌گویم از برای آنکه همه‌ی اینها را بر قلمم جاری گردانید.

نویسنده : زینب پاکرو

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید