خانه گفت و گو گفت ‌و گو با محمد ثقفی، کارگردان مستند «خودکار» - یک پرتره‌...

گفت ‌و گو با محمد ثقفی، کارگردان مستند «خودکار» – یک پرتره‌ امید بخش

به گزارش سایت راه نوشت، محمد ثقفی متولد سال 1364 است. او پس از دریافت مدرک کارشناسی سینما و کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی، از 10سال پیش، تدوین را به‌صورت حرفه‌ای شروع کرده است و تدوین آثار مستند‌ و داستانی کوتاه و بلند مانند «روایت سیل» و «فرزند کوهستان» را در رزومه کاری خود دارد.

مستند «خودکار» آخرین ساخته ثقفی است که در جشنواره های مختلف داخلی حضور داشته است که به همین جهت گفت و گویی با این کارگردان داشته ایم که در ادامه می خوانید:

ایدۀ ساخت مستند «خودکار» از کجا به ذهن شما رسید؟

امکان ندارد که هیچ ایرانی‌ای پیدا بشود که بگوید من حتی یک‌بار هم خودکار «بیک» را دستم نگرفته‌ام. در واقع، خودکار «بیک» تبدیل به حافظۀ جمعی کل ایرانی‌ها شده است.

از دورۀ نوجوانی در ذهنم بود که این خودکار «بیک» کجا تولید می‌شود؟ جریان و داستانش چیست؟ چرا الآن، دیگر در بازار نیست؟ سال 96 متوجه شدم که «علی‌اکبر رفوگران»، اولین تولیدکنندۀ خودکار «بیک» در ایران، در قید حیات است.

آقای رفوگران علاوه بر خودکار «بیک»، مداد «سوسمار» را هم برای اولین بار در ایران تولید کرده است که تولیدش چیز ساده‌ای نبوده. برای همین پدر نوشت‌افزار ایران لقب گرفته است.

وقتی‌که با ایشان آشنا شدم، دیدم که نه‌تنها زندگی‌اش پتانسیل دراماتیک خیلی قوی دارد، بلکه در حوزۀ کارآفرینی که واقعاً دغدغه‎‌ام بوده و هست، هم اهمیت دارد.

روی این مسئله خیلی تأکید دارم که آقای رفوگران نماد یک تولیدگر ایرانی است که تحت هر شرایطی دست از تولید برنداشته است. ایشان دو پادشاه پهلوی، کودتا، انقلاب، جنگ تحمیلی، تحریم و مشکلات اقتصادی را با تمام وجودش لمس کرده و پشت سر گذاشته است.

اما کارخانۀ ایشان، جز یک مقطع کوتاهی، چرخَش، از چرخیدن نایستاده است. ایشان از اواخر دهۀ 70 هم تولید عطر بیک را در ایران شروع کرده که همچنان فعال است.

ما مستندسازها هم شاخک‌هایمان تیز است برای چنین سوژه‌ای. نزدیک یک سال طول کشید تا بالاخره توانستم با ایشان دیدار کنم. پاییز 97 این کار را شروع کردم و بهار امسال هم تمام شد.

روند کار؟

مستند «پرتره» از بیرون، جزو مستندهای راحت لقب گرفته است؛ ولی چند معضل مهم دارد که من با تمام آن معضل‌هایش در این کار مواجه بودم. اولین معضل این‌که باید سوژه را راضی کنی تا جلوی دوربین شما بیاید. آقای رفوگران شخصی بسیار فروتن بود که اصلاً حاضر نبود بیاید جلوی دوربین تا اسمی از ایشان برده نشود.

چند ماه پیگیری و ممارست می‌خواست تا این اتفاق بیفتد. دومین بحث، در این نوع مستندها، جمع‌آوری آرشیو است. یک معضل بسیار مهمی که ما در سینمای مستند ایران داریم، این است که یا آرشیو وجود دارد و ما به آن دسترسی نداریم یا اینکه اصلاً آرشیوی وجود ندارد، به‌خصوص از دهۀ 40 و 50 در حوزه‌های مختلف.

پس آرشیو‌های مربوط تاریخچۀ نوشت‌افزار در ایران را چه‌طور به دست آوردید؟

این مستند به‌لحاظ ساختاری، فرمش از سه بخش تشکیل شده: مصاحبه‌های ما با آقای رفوگران و بعد، بخش‌های آرشیو و انیمیشن. در واقع، ما خاطرات ایشان را به‌صورت انیمیشن دوبُعدی بازسازی کردیم. نریتور کار هم استاد نصرالله مدقالچی هستند.

برای بخش مهمی‎ از آرشیو هم از تولیدات خانۀ مستند انقلاب اسلامی استفاده کردم. اما این‌که قطعاً ایده‌آل من باشد، نه این‌طور نشد. نهایتاً هم به خیلی از چیزهایی که دوست داشتم، نتوانستم دسترسی پیدا کنم، مثل آرشیو صداوسیما یا فیلم‌خانۀ ملی.

با توجه به ظرفیت دراماتیک زندگی آقای «رفوگران»، چرا به سمت کار داستانی نرفتید؟

یکی از علایق اصلی من، فیلم داستانی است. همین علاقۀ من به روایت و داستان هم باعث می‌‌شود که موقع ساخت مستند هم، سراغ سوژه‌هایی بروم که بشود در آن داستان‌پردازی کرد.

وقتی‌که از جریانات زندگی آقای رفوگران مطلع شدم، فهمیدم زندگی دراماتیکی داشته است. به این دلیل که تحت هر شرایط اقتصادی، سیاسی و بحرانی سعی کرده است جلو برود و در جا نزند؛ به عقب برنگردد و تولیدکنندۀ باقی بماند.

این باعث شد که من هم سعی کنم تا جایی که امکان دارد در مستندم هم، همان فرازوفرودهای داستانی را داشته باشم. این‌که چرا به سمت کار داستانی نرفتم، قطعاً به‌خاطر این است که تأمین سرمایۀ فیلم داستانی، خیلی سخت‎تر است؛ ولی واقعاً اگر روزی چنین فضایی فراهم شود، با کمال میل، این کار را می‌کنم. چون ساخت این مستند باعث شد که با ایشان حشرونشر داشته باشم و تمام زندگی‌اش را زیروزبر کنم.

سخن پایانی؟

من چند سوژه دیگر شبیه به آقای رفوگران را شناسایی کرده‌ام که در حال مذاکرات ابتدایی و مراحل ابتدایی تحقیق هستم. زندگی چنین افرادی اساساً یک تفاوت دراماتیک و جذاب با بقیه دارد و دیگران دوست دارند آن را ببینند و از دیدن آن، هم لذت ببرند و هم انرژی و امید بگیرند. برای خودم که جذاب بوده است.

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید