خانه گفت و گو گفت و گو با مجید رستگار کارگردان مستند عابدان کهنز - یک...

گفت و گو با مجید رستگار کارگردان مستند عابدان کهنز – یک دانشگاه واقعی

مجید رستگار متولد سال 64 است. کار وی تدوین و اصلاح رنگ است؛ اما حدود پنج سالی می‌شود که کارگردانی را هم تجربه کرده که در بین آثار او می‌شود به مستند «دلالان تحریم»، نماهنگ «محترم بانو»، نماهنگ «سلام بر شهدای جهان‌وطن» اشاره کرد. مجید رستگار اثری متفاوت با نام «عابدان کهنز» را کارگردانی کرده است که در جشنواره های سینمایی خوش درخشیده است.

در ادامه گفت و گویی داریم با مجید رستگار پیرامون مستند عابدان کهنز که می خوانیم:

عابدان کهنز را چگونه شروع کردید؟

یکی از دوستان ما به اسم «محمدمهدی رحیمی» از قبل تحقیقاتی راجع‌به شهید «مصطفی صدرزاده» را شروع کرده بود. ما حدود 250 صفحه متن مکتوب داشتیم؛ اما درمورد دیگر شخصیت‌های این مستند، هیچ‌گونه نوشته‌ای نداشتیم. با جمعی از دوستان ازجمله آقای «امیر مهریزدان» و «محمدمهدی رحیمی» تصمیم گرفتیم کار تحقیق را گسترده‌تر کنیم؛ البته با محوریت مسجد. با همین روش، به «محمد آژند»، «امیرحسین حاج‌نصیری»، «رضا سلمانی»، «سجاد عفتی» و «عباس آبیاری» رسیدیم که همۀ آنها بچه‌های همان مسجد بودند؛ به غیر از آبیاری که بچۀ شهریار بود. به نظر من این اتفاق خوبی بود. شاید اگر فقط می‌خواستیم به صدرزاده بپردازیم از بقیۀ شهدای این مسجد غافل می‌ماندیم.

تفاوت کار شما با باقی مستندهایی که درمورد مدافعان حرم ساخته شده است، چیست؟

یکی از ویژگی‌های مثبت کار ما این است که حدود هشتاد درصد تصاویرش را تابه‌حال کسی ندیده. از بچگی و شیطنت‌های صدرزاده، آژند و بقیۀ شهدا گرفته تا بزرگ‌شدن‌شان. تصاویری که ما در سوریه داریم همگی تصاویری هستند که برای اولین‌بار پخش می‌شوند. تفاوت دیگر این کار هم این است که شاید از فضای جنگ و جهاد کمی عقب‌تر آمده. بیشتر قصد داشتیم، فضای فکری، نگرش‌ و کلاً مرام و مسلک‌ این شهدا را روایت کنیم.

برای فضاسازی از موشن‌گرافی استفاده کردید این را هم توضیح می‌دهید؟

طی صحبتی با تهیه‌کننده به این نتیجه رسیدیم که برای برخی از صحنه‌ها یا باید بازسازی کنیم یا کار موشن‌گرافی انجام دهیم. بازسازی هم در داخل و هم در سوریه‌ واقعاً هزینه‌بردار بود. حداقل فکر می‌کنم حدود شصت میلیون باید هزینه می‌کردیم. دیگر گزینه بعدی که داشتیم موشِن بود. موشِن هم هزینه‌بر است؛ اما باز برای ما به‌صرفه‌تر شد.

پوستر مستند عابدان کهنز

کار موسیقی اثر را چه کسی تولید کرد؟

تهیه‌کنندۀ کار برای موسیقی گزینه‌های مختلفی را بررسی کرد. آقای «علی نصیری‌نژاد» به دلیل رزومۀ خیلی خوب، کارهای خیلی بزرگ و پُربازدید و تنظیم‌های خوب کار موسیقی این داستان را برعهده گرفت. به نظرم چند مِلودی‌ای که در این کار ساخته است ماندگار می‌شود. حدود یک ساعت و سی دقیقه موسیقی خوب داریم که به ماندگاری کار هم خیلی کمک می‌کند.

مهم‌ترین حرف عابدان کهنز؟

مهم‌ترین حرف عابدان کهنز این است که مساجد چقدر می‌توانند اهمیت داشته باشند. این خانه‌های خدا واقعاً می‌توانند دانشگاه باشند و در آن اساتیدی از لحاظ فرهنگی، نظامی، اجتماعی و… تربیت شوند. در عابدان کهنز مسجدی را می‌بینیم که یک دانشگاه واقعی است و دانشجویانش اساتید انسانیت هستند. از این دست مساجد در مملکت ما زیاد است و باید به‌ آنها پرداخته شود و تبلیغ‌شان کرد. دانشگاه‌هایی که مدرکی به کسی نمی‌دهند، اما خروجی‌شان بسیار زیاد است. این دست مستندها باعث می‌شود که آنها بیشتر مورد توجه قرار بگیرند.

نظر خودتان در مورد خروجی کار چیست؟

صد‌درصد آنچه که می‌خواستیم به دست نیامد؛ اما به نظرم به نسبت بودجه ما کار خوبی شد. پروسۀ این کار یک سال و نیم طول کشید. تا می‌خواستیم رضایت افراد را برای مصاحبه جلب کنیم واقعاً سختی زیادی کشیدیم. مثلاً حاج آقای «بهرامی» اوایل کار اصلاً اجازه نمی‌داد دوربین را روشن کنیم. بعد از کلی اصرار بالاخره ایشان راضی شدند. خیلی از عزیزان دیگر هم راغب به مصاحبه نبودند و هر کدام را با طریقی راضی کردیم.

چرا در این اثر خانوادۀ شهدا نیستند؟

مادر و پدر شهید عفتی و چند نفر دیگر را آوردیم؛ ولی اصلاً قرار نبود به خانوادۀ شهدا بپردازیم. در این کار می‌خواستیم مسجد و کسانی که کارهای فرهنگی آن را شکل دادند، معرفی کنیم و بگوییم چه کسانی را در این مکان الهی تربیت کردند. اینجا دلیلی نداشت بحث خانوادۀ شهدا را مطرح کنیم. از طرفی هم در مستندهایی که از مدافعان حرم ساخته می‌شود برجسته‌ترین مسئله حضور خانواده‌های‌شان است.

در پایان اگر خاطراتی را که درمورد شهید صدرزاده شنیده‌اید، نقل کنید.

وضع مالی مصطفی صدرزاده خیلی خوب بود چون فکر اقتصادی‌ فوق‌العاده داشت. یک خاطره از مصطفی صدرزاده می‌گفتند که یک زمینی را خرید و شش طبقه ساخت. می‌خواست برود در آنجا زندگی کند؛ اما گفت آخر درست نیست من خانه داشته باشم درحالی که خیلی از فقرا هنوز خانه‌ای ندارند. خانواده‌های که اوضاع‌ مالی‌شان خیلی خراب بود و چند تا بچه داشتند را شناسایی کرد. به خاطر همین همۀ واحدها را به نام فقرای شهریار زد. در حالی که خودش خانه‌ای نداشت و همسرش بعد از شهادت او هنوز مستأجر است. به همۀ فقرا منطقه‌شان می‌رسید کوچک و بزرگ نداشت. به طُرق مختلف کارهای فرهنگی انجام می‌داد.

یک خاطرۀ دیگری هم از شهید صدرزاده نقل کردند. چندتا از رفقایش می‌گویند: قبل از اینکه مسجد ساخته شود چند کانکس آنجا بود. در یکی از کانکس‌ها مصطفی صدرزاده کار فرهنگی می‌کرد. کتاب می‌فروخت سی‌دی می‌فروخت. سود حاصل از این کار را خرج کارهای فرهنگی می‌کرد. مثلاً برای بچه‌ها معلم خصوصی می‌گرفت؛ یا اردو می‌بردشان و از اینجور کارها انجام می‌داد. رفقایش با خودشان گفته بودند که با مصطفی مزاح کنیم. شب می‌روند سراغ کانکس، قفل و شیشه‌ها را می‌شکنند و هر چه پول دارد برمی‌دارند. ساعت دو شب می‌روند جلوی خانه‌اش. زنگ را می‌زنند و می‌گویند مصطفی بُدو که کانکس‌ را دزد زده. مصطفی با هول پایین می‌آید و می‌روند آنجا. وقتی می‌رسند، می‌گوید: این بنده‌خدا حتماً نیاز داشته است.

رفقایش می‌گویند: می‌رویم پیدایَش می‌کنیم و پدرش را هم درمی‌آوریم. مصطفی می‌گوید: «نه بابا آن کسی که این کار را کرده چرا کتاب برنداشته، فقط پول را برداشته، مشخص است که نیاز دارد. من بروم چکارش کنم». بعد به مصطفی پیشنهاد می‌دهند که خودت را ناراحت نکن بیا برویم یک بستنی بخوریم. با پول خودش به بستنی مهمان‌اش می‌کنند. بعد از دوسال جریان را به مصطفی می‌گویند. او هم در جواب می‌گوید که ایرادی ندارد نوش‌جان‌تان حتماً آن شب کرمی به جان‌تان افتاده بوده.

2 دیدگاه‌ها

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید