به گزارش راهنوشت، «روزگار رضاخانی» مجموعه مستندی تاریخی-تحلیلی ست که علاوه بر تمام مجموعه، هر قسمت نیز دارای آغاز، نقطهی اوج و پایان خطّی و سیر داستانی میباشد.
مهدی فارسی توانسته مخاطب را همراه خود در تحلیل یک شخصیت نگه دارد و از مهمترین ویژگیهای اثر وی این است که نه در هر واقعهی تاریخی غرق میشود و نه کلّیگویی میکند؛ بدین معنا که فیالمثل به قزاق شدن رضاخان همان مقداری پرداخته میشود که باید، نه کمتر و نه بیشتر اما بیشتر آن که البته نباید از دست برود را فارسی از دست نداده و در قسمتهای بعد ادامه میدهد.
پژوهش کامل و قلم نویسنده، هیچ واقعهای را از برای تحلیل شخصیت رضاخان از دست ندادهاند: (مردی که در زمستان به دنیا آمد و در زمستان کودتا کرد و در زمستان، سلسلهاش منقرض شد)، نداشتن سایهی پدر و ازدواج مجدد مادر، کار در کودکی زیر دستان دایی، بزرگ شدن در محله قزاقها، دیدهی حسرت به مدالها و قدرت آنها، تحقیر در اولین عکس رضاخان که برای تشخیص اندازهی اسب یک سفیر بود، خوب کار کردن با مسلسلها، تندی اخلاق و بیسوادی قزاقها، تحقیر توسط فرمانفرما و شکست از نیروی مذهبی_ملّی یعنی کوچک خان از جمله وقایعیست که در قسمت دوم روزگار رضاخانی یعنی «تولد پرماجرا» مشاهده میشود.
«تولد پرماجرا» نشان میدهد که نداشتههای رضاخان در به دست آوردنهای وی چه مقدار مؤثر بوده و هر آنچه رضاخان انجام داده به زمان کودکی و نوجوانی وی باز میگردد، حسرتهای رضا، پسربچهی یتیمی که مجبور به کار و نگاههای از پایین به بالا بوده است، او را به سوی یک منِ قدرتمند تا کودتا و پادشاهی رسانده است.
«تولد پرماجرا» اما در برخی سکانسها از مرزهای خود خارج میشود و تا زمان خود تاج نهادن هم پیش میرود یا در یک قسمت، دو مرتبه بیان میشود که همین جا ممکن بود رضاخان فوت کند و دیگر ماجرای این فرزند شروع نشود که گویا مستند بیان میکند سازندهی اثر به این داستان بیشتر علاقه داشت و همچنین از موفقیتها نیز نباید تنها برای نتیجهی منفی استفاده کرد؛ یعنی خیلی تحلیل دقیق و جالبی بود که خوب کار کردن با مسلسلها، چنین روحیهای را در رضاخان ایجاد کرده که خشک و تر را با هم بسوزاند اما آیا فقط همین نتیجهی بد را داشت؟ آیا موفقیتهای دیگری نداشت؟ چرا قزاقها به دنبال یک سرباز بی کس و کار افتاده بودند؟؛
هرچند نمی توان اثری را بدون هدف ساخت اما مستند به معنای نگاه سوژه از منظر من نیست، بلکه به معنای نمایش سوژه است، همانطور که واقعا سوژه هست، گرچه التزام به این مطلب، سخت و در واقع بسیار نادر باشد.
نویسنده: علیرضا حسنتبار