به گزارش سایت راه نوشت، مستند «یکی از ما»؛ روایتگر انسانی است کارآفرین و خالق از جنس آدمهای اطراف ما که بسیار وجود دارند، اما ما از کنار آن ها به سادگی عبور میکنیم.
امیر عسگری، کارگردان جوان کرمانی یکی از این ســوژهها را پیدا کرده و دوربینش را به درون زندگی او برده و ما را از نزدیک با کارها و فعالیتهای این شخص آشنا کرده است.گفت و گوی ما را با او میخوانید.
چه شد که به سراغ سوژه مستند «یکی از ما» رفتید ؟
سوژهای که به سراغش رفتیم، رزومهای پربار داشت از عکاسی در زمان جنگ گرفته تا ریاست دانشگاه هنرهای زیبای کرمان و تدربس هنرهای تجسمی. در کنار این فعالیتهای هنری، آقای «محمد امیرزاده سلجوقی» سوژه ما، بُعد دیگری هم داشت و آن، فعالیتهای اقتصادیاش بود.
ما قصه کار را بر فعالیتهای اقتصادیاش پایهریزی کردیم، فعالیتهایی که معطوف به کسب درآمد از دور ریختنیهاست. بهعنوان مثال از هسته خرما، 9 محصول متفاوت تولید میکند که یکی از آنها رب خرمایی است که جایگزین رب گوجه فرنگی شده است و در کنار آن، هسته خرما را فرآوری و تبدیل به قهوه میکند، قهوهای که جایگزین قهوههای دیگر میشود البته نکتهای که نگذاشتند ما آن را در مستند بگوییم این است که انجمن دیابت کرمان در حال حاضر به جای انسولین، همین قهوهی خرما را برای بیماران تجویز میکند.
یکی دیگر از ویژگیهای شخصیت قصه، این است که بهجای استفاده از تجهیزات مدرن، از نیروی انسانی بهره میبرد و معتقد است «چرا من دستگاه بخرم و نیرو را حذف کنم؟ دستگاه را حذف میکنم و نیرو اضافه میکنم»، بهخاطر همین ویژگی و تعهدی که به انسانها دارد، روستا به روستا، دنبال کشاورزهایی میگردد که که میوهشان را بهدست دلال میدهند و آنها را با ساز و کار فروش آشنا میکند.
گستره کارهای سوژه مستند ما، آنقدر بالاست که بهنظرم همچنان جای کار دارد و من میخواستم مستند را با فرم بهتر و قصه جذابتر روایت کنم ولی بهخاطر کمبود زمان برای ساخت و عجلهای که تهیه کننده، داشت مجبور شدم کار را سریعتر جمع کنم.
خارهای کارآفرین
جوانی برای ما تعریف میکرد. «آقای امیرزاده» را در مسیر دیدم و گفتم برای کار، میخواهم به شهر بروم. همانجا دور زد، گفت من به تو کار میدهم. مرا به بیابان برد و یک داس به دستم داد و گفت میخواهی در روز 200-300 هزار تومان پول دربیاوری؟ گفتم من حاضرم در روز 50 هزار تومان دربیاورم!
خارها را برید تا اندازه یک ماشین شد. بعد وانت گرفتیم، بار کردیم و به کرمان آوردیم. این بته خارها را در یک کارگاهی در چند بشکه خیساند. بعد عرقی از اینها گرفت به نام عرق خارشتر. من، وقتی دیدم کار هست، برگشتم روستای خودمان و شروع کردم به کار کردن و از محصولاتی که در کوه، دشت و بیابان وجود دارد پول درمیآورم» .
بهنظرتان چرا با وجود چنین سوژههای جذابی که در کنارمان هستند، برخی ترجیح میدهند سراغ سوژههای دیگر بروند؟
بچههای حزباللهی عمدتاً بهدنبال ساخت مستندهایی در فضای مدافعان حرم و یا سوژههایی حاشیهدار نظیر آیتا… منتظری یا مثلاً شاهرخ ضرغام هستند که بتوانند بگویند این آدم، قبلا عرق و مشروب میخورده و حالا متحول شده و آدم خوبی است.
البته من هم زمانی این جنس کارها را دوست داشتم و با خودم میگفتم چقدر خوب است مستندی بسازیم که در آن بگوییم شهید آوینی هروئینی بوده تا مستندمان جنجالی شود.
یک بار رفتم خدمت حاج آقا مجتبی تهرانی و به ایشان گفتم من مستندساز در حوزه تاریخ هستم، توصیهای به من دارید؟ ایشان یک تأملی کردند و گفتند میدانید اگر در یک اثر، فقر و بدبختی یک آدمی را نشان بدهید و به این واسطه دل او بشکند یا به هر دلیلی ناراحت شود، فردای قیامت تو باید پاسخگو باشی حالا چه برسد به اینکه بگویی شهید آوینی هروئینی بوده است!
یکی از دلایلی که دوست ندارم در این حوزهها کار کنم، همین است، نه اینکه سوژهای نباشد. آنقدر سوژههای جنجالی در حد قتلهای زنجیرهای در کرمان داریم که در جشنوارهها مثل بمب صدا میکند، اما من به خاطر تأکید حضرت آقا روی مسئله اقتصاد، تمرکزم روی این بحث است.
از اکران ها و پخش مستند در شبکه های تلویزیونی بازخوردهایی هم داشتهاید؟
بعد از پخش این مستند، بالغ بر 80 نفر با سوژه قصه ما از شهرهای مختلف نظیر اصفهان، ایلام و گیلان برای همکاری و کسب مهارت تماس گرفتند. حتی بعضیها از شهرهای مختلف به او پیغام دادهاند که ما نمایندگی فروش تو میشویم و جنستان را برای این شهر فقط به ما بدهید.