صحنۀ سینمای آمریکای لاتین، بهاستثنای کوبا، به صورت یک سرزمین ویران درآمده است. سینماهای ملی در سراسر دنیا، بهدلایل مختلف و پیچیده، به صورت جریانهای گذرا درآمدهاند؛ به اصطلاح میآیند و میروند و این قضیه در مورد آمریکای لاتین، به نسبت آشکارتر است. بسیاری از فیلمسازانِ متعهد، یا در زندان هستند، یا در تبعید به سر میبرند و یا مردهاند. در این کشورها، همچنان که جناح راستیها برای حفظ و بازسازی قدرتِ خود جنگیدهاند، دولتهای امپریالیستی حاکم نیز محدودیتهایی را برای اهالی فرهنگ، یعنی شاعران، خوانندگان، روزنامهنگارها و فیلمسازان قائل شدهاند. در آمریکای لاتین، فرهنگ نیز همچون کارخانهها و یا خیابانها، میدان نبرد و مبارزه است. تجربۀ استعماری، به قربانیان خود فهمانده است که فرهنگ، ابزاری برای تسلط طبقاتی است.
طبق نظر «آندره راسز»، دولت از هنرمندان، به همان میزان متنفر است که از انقلابیون {متنفر است}؛ زیرا دریافته است که هر دوی آنها، یکساناند. وضعیت فیلمسازانِ آمریکای لاتین در کشور شیلی، از هر کشورِ دیگری آشکارتر است. در اینجا، جریانِ انقلابی، پیشرفت بیشتری کرده و درنتیجه واکنش علیه آن نیز وحشیانهتر است. حملۀ دولتِ نظامی به فیلمسازان را باید بخشی از تلاشِ عظیمی دانست که هدفش، تسخیرِ مجددِ فرهنگ شیلیایی برای طبقۀ متوسط است. هنگامی که در سال ۱۹۷۰، «آلنده» به ریاستجمهوریِ شیلی برگزیده شد، رسانههای جمعیِ شیلی، تصاویر و محصولات فرهنگ استعماری غرب را از آمریکا، به داخلِ کشور منتقل میکردند. حتی مجلۀ «تایم» که طرفدارِ شیلی و «آلنده» هم نبود، گزارش میداد که «اِل مرکوریو»، روزنامۀ قدرتمندِ جناحِ راست شیلی، کمکهای مالیِ سخاوتمندانهای را از «سازمان سیا» دریافت کرده است. بیش از نیمی از برنامههای مهمترین کانالِ تلویزیونیِ «سانتیاگو»، شامل مجموعههای «تسخیرناپذیران»، «اف.بی.آی»، «بالاتر از خطر» و «دیسنیلند» از آمریکا رسیده بود.
تا سال ۱۹۷۲، بیش از هشتاد درصد از فیلمهایی که بر پردۀ سینماهای شیلی بهنمایش در میآمد، سوغاتِ هالیوود بهشمار میرفت. از طرفی، ادارهی اطلاعاتِ آمریکا، دانشجویان و روشنفکران را با جشنوارهها و فیلمسازانِ پیشروِ آمریکایی مانند «براکیج» و «وارهل»، سرگرم و از مسیرِ اصلی منحرف میکرد. زمانیکه ایالات متحدۀ آمریکا، «محاصرهی نامرئیِ» خود را بر دولتِ «آلنده»، اعمال میکرد، تنها دو نوع کالا بهشیلی سرازیر میشد: «اسلحه برای ارتش و محصولات فرهنگی برای رسانههای جمعی».
پس از آنکه نیروهای انقلابیِ شیلی، قدرتِ مقابله با فرهنگِ مرسومِ استعماری را بهدست آوردند، نوعی فرهنگِ مردمیِ نیرومند را که از انقلابِ کوبا الهام گرفته بود، بسیج کردند و به مبارزه با فرهنگِ استعماری پرداختند. نقاشیهای رنگینِ دیواری، ترانههایی که بهوسیلهی «ویکتور خارا» و «آنجل پارا» اجرا میشد، پوسترهای تبلیغاتی، مجلات داستانیِ مصور و مردمی، سیل عظیمی از کتابهای ارزان قیمت از چاپخانهی ملی و بالاخره، فیلمهای آگاهکنندهی ساختِ وطن، موجب شدند تا «دانلد داک»، «الیوتنس» و «هری کثیف»، از کشور بیرون رانده شوند. دولت «آلنده»، موفق شد اهمیت و جایگاه برجستۀ فیلم و سینما را خیلیزود تشخیص دهد. بهاین ترتیب، شرکت دولتیِ «شیلی فیلمز»، که در سال ۱۹۴۱ تأسیس شده بود، از تقلیدِ آثارِ رمانتیکِ هالیوودی، دست کشید و بهساختنِ فیلمهای مستند، خبری و داستانیای پرداخت که هدف از آنها، خدمت به جریانِ دگرگونیِ اجتماعی بود. «میگل لیتین»، که فیلمِ «شغال ناهولتورو»ی او، قبل از انتخابِ «آلنده» به ریاستجمهوری، ساخته شده بود، به سرپرستیِ صنعت سینمای شیلی برگزیده شد. او یک فیلم داستانیِ شگفتانگیز بهنام «سرزمین موعود» را ساخت که درست قبل از وقوعِ کودتا در کوبا، بهاتمام رسید.
در این میان، هرچند «رائول رویز»، مشغولِ ساختنِ چهار یا پنج فیلمِ داستانی بود، ولی نیرو و هزینۀ زیادی نیز، صرف ساختنِ فیلمهای مستند و خبری میشد. فیلمهایی مانند «نیملیتر شیر» و یا «عملیات زمستانی»، برنامههای دولت را تبلیغ میکرد و چهرۀ اصلیِ مردم را بهخودِ آنها نشان میداد.
تولید فیلم، فقط آغاز کار بود. فیلمهای خبری و مستند، میبایست بههدف خود میرسیدند. در بسیاری از موارد، مسائلِ مردمی در سینما مطرح میشد که قبل از آن، هرگز بهسینما نرفته و فیلمی ندیده بودند. در کشور شیلی، همانند سایر کشورهای آمریکای لاتین، سینماتِکها و کانونهای نمایشِ فیلمِ زیادی وجود داشت که در دانشگاهها تأسیس شده بودند و قبل از تشکیل دولت «آلنده»، برنامههای زیادی مطابق با ذوق و سلیقهی دانشجویان و روشنفکران اجرا میشد. با بالا گرفتنِ مبارزاتِ فرهنگی، محتوا و سیاستِ سینماتکها نیز تغییر یافت. روشنفکرانی که تا آن زمان، از روی بیارادگی و کورکورانه، ستایشگر و دنبالهرو هنرِ سینماگرانی چون «برگمن»، «فلینی»، «آنتونیونی» و «تروفو» بودند، کمکم دریافتند که پرداختن به اینگونه فیلمها، بهنیازهای آنها و مردم، ربطی ندارد. بهاینترتیب، روشنفکران و سینمادوستانِ این سرزمین، درحالیکه به مولدهای برقِ قابلِ حمل، پروژکتور و فیلم، مجهز شده بودند، برای نمایش فیلم بهشهرهای فقیرنشین، کارخانهها و معادن میرفتند. آنها، فیلمهایی را مانند «خاک زمین» اثر «بیبرمن»، «فراموششدگان» اثر «بونوئل» و کارهایی از «ژان ویگو»، «ژان رنوار» و آثاری از سینمای کوبا و همچنین فیلمهایی دربارهی ویتنام، به نمایش میگذاشتند. حتی فیلم «همشهری کین» را در کارخانهها، برای کارگران به نمایش میگذاشتند. درنتیۀ این کار، آثار درخشان و بزرگِ «آیزنشتاین»، «ورتوف» و «داوژنکو»، جایگزین فیلمهای «برگمن» و «تروفو» شد.
با وقوع کودتا، تمامیِ این فعالیتها، متوقف شدند. فیلمسازان، آماجِ انتقامجویی و خفقانِ مجددِ رژیم، قرار گرفتند. دستگیری و شکنجۀ سینماگران آغاز شد. در ماه ژوئن و در نخستین فعالیتِ کودتاگران شیلی، نیروهای جناح راست که بهکاخ ریاستجمهوری حمله کرده بودند، «هانز هرمن»، فیلمبردار آرژانتینی را به قتل رساندند. گویی که «هرمن» میخواست، مرگ خودش را نیز فیلمبرداری کند. فیلمهای او، در چندین فیلم جدی مورد استفاده قرار گرفتند. کودتاگران، «چارلز هورمن» را که یک فیلمساز آمریکایی بود، از محل اقامتش دزدیدند و در استادیومِ ملیِ «سانتیاگو» -که در نخستین روزهای پس از کودتا، هزاران نفر را در آنجا گردآورده بودند- کشتند. دراین زمان، بعضی از کارگردانانِ صنعتِ سینمای شیلی، مثل «هوگو خارامیلو» نیز جان خود را از دست دادند. بسیاری از آنها، چون «ایوان سانمارتین» که در فیلم «حکومت نظامی» اثر «کاستاگاوراس» ایفای نقش کرده است، «جولیرمو کاهن»، «آدریانادل ریولازاریک» و «مارسلو رومو» دستگیر، شکنجه و بعداً آزاد شدند. گروهی دیگر نیز مانند «ماکزیمو گدا»، «گلادیس دیاز» و «خوزه کاراسکوتاپیا»، هنوزهم در زندانهای دولتِ شیلی بهسر میبرند.
چندماه پس از کودتا، بیش از پنجاه نفر از فیلمسازان شیلی، ازجمله «میگل لیتین» و «رویز»، خاک آن کشور را ترک کردند. سایر فیلمسازان نیز، با پذیرش خطر بزرگی که همواره آنها را تهدید میکرد، ترجیح دادند که در شیلی بمانند و به فیلمسازی خود ادامه دهند. ازجمۀ این افراد، «کارمن بوئنو» و «یورگ مولر» است که از آن هنگام تاکنون، ناپدید شدهاند. دولتِ برآمده از کودتا، نه تنها از دادنِ هرگونه پاسخ در مورد جایی که آنها بهسر میبرند، خودداری میکند، بلکه از دستگیرشدنِ آنها نیز اظهار بیاطلاعی میکند. نیروهای جناح راست، «کارمن بوئنو»، ستارهی ۲۵ سالۀ فیلمِ «سرزمین موعود» را که در تهیۀ فیلمِ مستند «نبرد شیلی» نیز نقش مهمی برعهده داشت، قطعهقطعه کردند.
بعدها جسد عریانِ «بوئنو» را درحالی پیدا کردند که غرقِ در خون بود. «یورگ مولر»، فیلمبردار ۲۷ سالهای است که آثاری مثل «نخستین سال»، «نبرد شیلی» اثر «پاتریشیو گوژمن»، مستندساز معروف شیلی و همچنین فیلم «برزیل، گزارشی دربارۀ شکنجه» اثر «سول لاندو» و «هاسکل وکسلر» و همچنین فیلم «مستعمرۀ کیفری» اثر «رائول رویز» و بالاخره «سرزمین موعود» اثر «میگل لیتین» را فیلمبرداری کرده است. در نوامبر سال ۱۹۷۴، زمانیکه این فیلمبردار، مشغول فیلمبرداری از یک صحنۀ مستند بود، با تهدید و زورِ مأموران امنیتیِ شیلی، ربوده شد. دو نفر از زندانیانی که اخیراً از اردوگاه کارِ اجباریِ «ترس آلاموس» آزاد شدهاند، گزارش کردهاند که هم «بوئنو» و هم «مولر»، در آنجا زندانیاند؛ درحالیکه هر دوی آنها را بهشدت مورد ضرب و جرح قرار داده و با شوک الکتریکی، شکنجه میکنند.
یکی از زندانیانی که قبلاً آزاد شده بود، گزارش داده است که «کارمن بوئنو» را طی چندین هفته، هر روز به شکنجۀ طولانی مدت میبردهاند. اخیراً، دولت نظامیِ شیلی، فهرستی از اسامیِ ۱۱۹ نفر از مردم شیلی را منتشر کرده است که بنابر گفتۀ برخی، بهوسیلۀ گاردِ امنیتیِ آرژانتین و یا گروههای چپگرای رقیب، کشته شدهاند. البته، بنابر گزارشِ نشریۀ «نیویورک تایمز»، این مسئله از اصل، پایه و اساسی ندارد؛ ناظران بیم دارند که این فهرست، ترفندی بهمنظور سرپوش گذاشتن بر اعدامهای آینده و یا اعدام کسانی که اکنون در بند دژخیمان هستند، باشد. بهخاطر هزاران فوت که حاکی از اعتصابات، تسخیر کارخانهها، شوراهای کارگری، تصاحب زمین، مسابقات، مراسم سان و رژه و سایر تظاهرات تحریکآمیزِ سیاسی در دوران «آلنده» بود، فیلمهای خبریِ زیادی که در بایگانیِ «سازمان شیلی فیلمز» بود، سوزانده شدند. خودِ «سازمان شیلی فیلمز» نیز، بهسرمایهگذاران خصوصی فروخته شد. سرپرستِ جدیدِ سینماتکِ دانشگاه شیلی نیز، کسی بود که برای ادارۀ اطلاعات آمریکا کار میکرد. بیش از نیمی از سینماهای شهر «سانتیاگو»، بهحالت تعطیل درآمده است و این بهدلیل تورم اقتصادیای است که سینما رفتن را به شکلِ یک عملِ تجملی و پرخرج درآورده است.
«راسز» میگوید: «مردم چیزی برای خوردن ندارند. بنابراین، سینمارفتن بسیار سخت است». با این وجود جالب است که فیلمهایی چون «کاباره»، «پدرخوانده» و «نارنج کوکی»، پرفروشترین فیلمها بودهاند. «نیویورک تایمز» دربارۀ وضعِ زندگی در شهرِ فقیرنشینِ «سانتیاگو»، که مردم آنجا سخت طرفدار «آلنده» بهشمار میآمدهاند، چنین گزارش داده است: «مردی که خود را یک مارکسیست سابق معرفی میکرد، تقویم و شعارهای دیواریای را که بر دیوارهای کلبۀ چوبیِ دو اتاقش نصب کرده بود، پاره کرده و بهجای آنها، پوسترهای «دانلد داک» و «میکی ماوس» را چسبانده است.»