سینمای غرب و به ویژه سینمای آمریکا، این روزها ایام خوبی را سپری نمیکند و هر روز بیشتر رو به افول گام بر میدارد. سینمایی که در آن داستانهای پر مدعا و سطحی و از طرف دیگر بازیگرانی که در گرایش جنسی و نژاد خلاصه میشوند آن را تسخیر کردهاند و سوپراستارها با دستمزدهای کلان چند ده میلیون دلاری خود، تیپهای تکراری را به مخاطب در قالب داستانهای کلیشهای ارائه میکنند. از این رو زمانی که در اسکار فیلم «همه چیز، همه جا، همه در یک زمان» اکثر جوایز را به تسخیر درآورد هیچکس متعجب نشد. چرا که سالهاست سینما در آمریکا به انتهای خود رسیده است و جز چند فیلم استثنا خوب در بازههای چند ساله، چیزی برای ارائه ندارد.
یکی از دلایل این افول اما میتواند ظهور فیلمسازانی باشد که به این روند سرعت بخشیده و به آن دامن زدهاند. یکی از این فیلمسازان برادران روسو هستند. برادران روسو اولین بار با «ساخت فیلم کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان» محصول سال 2014 به شهرت رسیدند و در ادامه و به مدیریت کوین فایگی، مدیر استدیو مارول، توانستند دنیای سینمایی مارول را در آثاری مانند «کاپیتان آمریکا : جنگ داخلی» و «انتقام جویان : جنگ بی نهایت» و «انتقام جویان : پایان بازی» گسترش داده و در نهایت این مجموعه فیلمهای سینمایی ابرقهرمانی که بر بستر داستانهای مصور ساخته شده است را به یکی از موفق ترین مجموعه فیلمها از نظر میزان فروش و مخاطب در جهان تبدیل کنند.
برادران روسو که در خانوادهای کاتولیک و سیاسی با گرایش دموکرات و لیبرال بزرگ شدهاند در طول سالیان فعالیت خود اکثرا به عنوان تهیهکننده در آثاری با رویکردهای منتسب به حزب دموکرات ایالت متحده مانند سریال کمدی اجتماع فعالیت کردهاند و با روی کار آمدن باراک اوباما و قدرت گرفتن حزب دموکرات توانستند تا با ورود به عرصه کارگردانی، در کنار دیگر کارگردانانی مانند آدام مک کی فصل جدیدی از گرایش هالیوود به سمت حزب دموکرات را رقم بزنند که در ادامه و با روی کار آمدن دونالد ترامپ به محلی برای مخالفت با جمهوری خواهان بدل شد.
مهمترین فعالیت و دستاورد برادران روسو اما جدای آثاری موفق در گیشه مانند «انتقام جویان : پایان بازی» رویکرد فیلمسازی آنان است که اکنون به رویکرد اصلی استدیوهای هالیوودی بدل شده است. این رویکرد که در آثار ابر قهرمانی آغاز شده و در ادامه به دیگر گونههای فیلمسازی نیز گسترش پیدا کرد را میتوان بر پایه سه اصل ترسیم و تشریح کرد.
اول، سطحیسازی تمامی حقایق مربوط به جهان امروزی است تا حدی که بتوان به سادگی در جزئیات آن تغیر ایجاد کرده و آن را به نفع خود تغییر داد. این سادهسازی و ابتذالگرایی، در مراحل اولیه تنها در چند دیالوگ خلاصه میشد به طور مثال در فیلم «کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان» در چند دیالوگ به دانشمندان هستهای ایرانی اشاره میشود که توسط دولت ایلات متحده آمریکا در مقابل تروریستهای روسی از آنان حفاظت شده است ولی با این حال توسط تروریستهای روسی کشته شدهاند در حالی که از سال 2010 تا 2012 و حتی تا همین چند سال پیش، دانشمندان ایرانی توسط سرویسهای جاسوسی غربی به شهادت میرسیدند. در ادامه این سطحیسازی به سمت موضوعات تندتری رفت تا جایی که در فیلم «موصل» به تهیه کنندگی برادران روسو، عملا حضور سپاه پاسداران در عراق به عنوان یک حرکت منفی عیله مردم عراق به تصویر کشیده میشود. این سطحینگری اما در ادامه در آثاری مانند استخراج به بازگشت رویکرد سابق سینمای آمریکا در شرق شناسی منجر شد. رویکردی که کشورهای شرقی و مخصوصا مسلمان را به مانند سرزمینهای عقب مانده به تصویر میکشد.
در این میان به ترسیم تصویری سطحی برای تبلیغ بعضی از موضوعات نیز نباید غافل شد. به طور مثال در فیلم مرد خاکستری، برادران روسو با ترسیم تصویری پیشرفته و موفق از جمهوری آذربایجان، بر تمامی اقدامات خلاف حقوق بشر در این کشور، سرپوش میگذارند یا در چری بدون اشاره به جنایات سربازان آمریکایی در عراق، آنان را به عنوان قربانی اصلی معرفی میکند.
دومین اصل رویکرد فیلمسازی برادران روسو، تثبیت و گسترش باور و تفکر لیبرال و غربی چه در آمریکا و چه در جهان است. برادران روسو در آثار مختلف خود، آمریکا را به عنوان مرکز حوادث و اتفاقات مختلف معرفی کرده و به خوبی این موضوع را به مخاطب القاء میکنند که تمامی کشورهای در حقیقت پیرو سیاستها و تصمیمات آمریکا خواهند بود. به طور مثال در فیلم «کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی» این ایالات متحده است که خواستار نظارت بر ابر قهرمانان است و بر هژمونی آمریکایی تاکید میکند.
به طور دقیقتر در صحنه گفتوگوی کاپیتان آمریکا، استیو راجرز و مرد آهنی، تونی استارک در اواسط فیلم با اشاره به فرمان فرانکلین روزولت رئیس جمهور ایلات متحده در دوران جنگ جهانی دوم بر تاثیر سیاستهای آمریکا بر کل جهان چه در گذشته و چه در حال حاضر تاکید میکند. این تاکید در مرد خاکستری و استخراج به اوج خود میرسد زمانی که نیروهای نظامی و امنیتی آمریکایی برای مقاصد خود، در خاک دیگر کشورهای آزادانه عمل کرده و با عواقبی روبرو نمیشوند.
اصل سوم، تولید آثاری با هزینههای سرسامآور است به طوری که در میان آثار برادران روسو، اکثرا هزینههای چند صد میلیون دلاری برای ساخت فیلم اختصاص داده میشود به طور مثال در آخرین فعالیت برادران روسو، در سریال سیتادل، هزینه ساخت فصل اول بالغ بر 300 میلیون دلار بود که در نوع خود یک رکورد محسوب میشد. این اتفاق به مرور منجر به از بین رفتن آثار مستقل و متفاوت در سینمای آمریکا شد به طوری که اکنون به سختی میتوان اثری در سینمای امریکا یافت که با دیگر اثار تفاوت کند.
داستانهای سطحی و مبتذل، پر مدعا بودن و خلاف واقع روایت کردن و در نهایت هزینههای سرسامآور، رویکردی است که مولف آن، برادران روسو هستند. رویکردی که هر روز بیشتر در میان دیگر استدیوها و فیلمسازان آمریکایی گسترش پیدا کرده و در نهایت منجر به مرگ سینما میشود. از این رو جای تعجب نیست که فیلم «همه چیز، همه جا، همه در یک زمان» به تهیهکنندگی برادران روسو مورد تقدیر قرار گیرد چرا که اکنون این رویکرد سینمای هالییود است، مبتذل، سطحی و گران!