به گزارش راهنوشت، نام کارگردان «منطقه پرواز ممنوع» را که میبینم مشتاقتر میشوم برای تماشای فیلم «سر به راه». از همین اول بگویم که با فیلمی روبهرو هستید که آغاز و پایانی باز دارد؛ اما فیلمنامه را به پایان باز نباخته. چرا؟ چون راه را به همواری نشان داده.
گویی پایانهای باز آمدهاند برای ترید کردن مغز، که تو کمی به خودت بیایی و در آخر سوزن خیالت گیر بیفتد در دنیایشان.
داستان، دست روی موضوع نویی گذاشته. دانشجوی پزشکی، دههی اشکها و لبخندها و ساک به دستها، عنصری که در فیلم هم به چشم میخورد.
بیشتر دانشجوهای پزشکی، آرزوهای دور و دراز دارند. دانشجوی پزشکی باشی، دو عدد ترقهی محترقهی وروجک هم داشته باشی. تو باشی دلت میآید؟ ماه منیرت را چه میکنی؟ سخت است دل کندن از دلبستگیها، تو میتوانی؟ دل دریایی میخواهد.
دلم، دریا به دریا، از تماشای تو میگیرد / دلم دریاست اما از تماشای تو میگیرد
فاضل نظری
لعنت به صدام و سردمدارانش. دنیا آنقدرها هم ارزشش را نداشت.
قاب دوربین، توازن و تقارن ویژهای دارد. عنصرهای گوناگون، همنشینی دلنشین و هماهنگی آفریدهاند. نگارهی امام عشق (ره) میان طاقچه لبخند میزند.
سختیهایشان، طنزمایههای کار، عشق پرتلاطمشان، به آب و آتش میمانند؛ غرولندهای منیر، مزه ریختنهای حبیب؛ هر طور شده میخواهد از دل منیر دربیاورد.
نگاهشان که میکنی به دوتایشان حق میدهی. دانشجوی پزشکی قصهی ما سر به راه میشود؟ به او حق میدهید؟ حق بدهید یا ندهید، حق دادنی نیست؛ گرفتنیست. حبیب رفت حقش را از این دنیا بگیرد.
پاداش حرف حق زدن جز سربلندی نیست / حق با من است اما مرا بر دار میخواهی
فاضل نظری
نویسنده: زینب پاکرو