یکی از جدیترین عرصههای جنگهای رسانهای معاصر، جنگ تمام عیار در میدانهای تخیل و تصویر است. یعنی طرفین درگیر با تمام قوای تکنیکی و عده و عدۀ خود میکوشند زودتر از رقبا فضای خیال مخاطبان را تسخیر کرده و این نفوذ و فتح خود را عمیقتر تثبیت کنند. تمدنهای مختلف محصول طرز فکرهای مختلفاند. قدرت واقعی هر تمدنی مربوط به کمیت و تعداد و حجم توپ و تانک و مهمات جنگی شان نیست. یک پایگاه پر از تانک و موشک و ادوات جنگی، به خودی خود هیچ قدرتی ندارد. این تانکها وقتی تبدیل به قدرت جنگی میشوند که سربازها و آدمهایی پشتشان بنشینند. آمریکای واقعی یک فرد خاص، یا مجموعهای از تعداد انبارهای مهمات جنگی نیست.
آمریکای واقعی یک طرز فکر و یک تنوع تصورات مشترک است که در حیطۀ جغرافیایی آن سرزمین جریان داشته و از آنجا به دیگر مرزها نفوذ میکند و تا وقتی سربازان یک ارتش در خیال و تصورات خود تسلیم نشدهاند، سربازان ارتش مقابل هیچ جایی را فتح نکرده و در هیچ میدانی پیروز نشدهاند. تمام این جنگهای دنیا در طول تاریخ برای فتح ذهنیت و تخیل طرفهای مقابل بوده است. وگرنه مفهومی به نام ملت، سرزمین، تمدن، کشور و غیره چیزی از جنس مواد فیزیکی و اشیاء قابل لمس نیست.
کوتاه سخن اینکه، ای برادر تو همه اندیشهای/ مابقی خود استخوان و ریشهای… یعنی انسان واقعی یک مشت پوست و استخوان نیست، بلکه عبارت از ذهنیت و اندیشههایی است که در آن جسم حضور دارند. از طرف دیگر میدانیم که مبنای هر تفکر و اندیشهای ابتدا تصور است. ما ابتدا باید هر مفهومی را تصور کرده و در ذهن خود به آن شکل بدهیم و تمامی تصورات ما نیز به نوبۀ خود، به صورت خامتر در تخیلات ما موجود هستند.
خیال عرصهای به مراتب وسیعتر از تصورات و افکار و مفاهیم ذهنی ماست. هیچ انسانی تا یک چیزی را ابتدا تخیل نکند، تصور نخواهد کرد؛ و تا چیزی قابل تصور نباشد، قابل تفکر نیست؛ و تا چیزی قابل تعقل و تفکر نباشد، نمیتوان تصدیق یا تکذیبش کرد. اما خیلی از اوقات رسانهها میتوانند چیزهای تکذیب شدهای را مثل وجود حیواناتی که همچون انسان تکلم میکنند(در انیمیشنها) در اثر پوشش و تکرار زیاد، وارد تصورات مخاطب نموده و تا حدود زیادی نیز تثبیتشان کنند. بسیاری از ما تحت تاثیر همین رسانهها با مجموعهای از همین جنس تصورات دروغین زندگی میکنیم. تصوراتی که قبولشان نداریم، اما باورشان میکنیم. تفکر منطقی فقط بخشی کوچک از دنیای ذهنی ماست.
قرآن کریم هیچگاه به زبان فلاسفه سخن نمیگوید. به زبان ریاضیات و فیزیک نیز همچنین. (اگرچه سرشار از مفاهیم حکیمانه و اشارات علمی نیز هست) اما به زبان تصویری آیات بسیاری در قرآن کریم موجود است. آیاتی که مکرراً بهشت و دوزخ را (که برای اهل دنیا در واقع تصور نشدنی است) توصیف کرده و به تصویر میکشند. حکمت واقعی نزول چنین آیاتی چیست؟ در پاسخ اجمالا باید گفت، همین موضوع جنگ تصویر و تخیل. در تفسیر آیۀ شریفۀ «رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق»(80 اسراء) یکی از محورهای اصلی همین نکات یاد شده است. این دعا مخصوص پیامبران بزرگ بوده و بسیاری از آدمهای عادی اصلا متوجه چنین مطلبی نمیشوند… که حالا بخواهند چنین دعایی را با پروردگارشان مطرح کنند!
الغرض مدتی است که این جنگ تخیل و تصویر از طرف آمریکا و هالیوود وارد مراحل پیچیدهتری شده است. بسیاری از سریالهای معروف معاصر آثاری تخیلی هستند که به قول فلاسفه، اهتمام شدیدی نسبت به مابعدالطبیعه نشان میدهند. سریالهایی مثل سوپر نچرال، گیم آف ترونس، لاست، خون آشمامها و… اکثرا هیچ کدام وجود خدا، شیطان، روح، جن و پری، فرشتگان، بهشت و دوزخ، برزخ و غیره را انکار نمیکنند. اما این ظاهر ماجراست و در باطن، قضیه کاملاً برعکس است.
به عنوان مثال در سریال ماورالطبیعه، وجود فرشتگان، شیاطین و خدا به سخیفترین و مضحکترین شکل، زمینی و تقدس زدایی میشود. این سریالها در درجۀ نخست مخاطبانی را هدف گرفته که به نحوی به جهان غیب ایمان دارند. اما بعد از تماشای این سریالها به این نتیجه میرسند که یا اینها همه خیالات خام و فانتزی ذهن بشر است؛ یا نعوذبالله، مثلا خدا نیز موجودی است مثل ما انسانها قدرت تخیل دارد و احساسات و منفعت طلبی و غیره.
اما در این سو، نه بلوک شرقی بدان معنا باقی مانده (که در جهان سرمایه داری مثل چین و روسیه هضم نشده باشد) نه به کشورهایی چون ترکیه و قطر و عربستان امید است. تنها کشوری که باید مقابل این تهاجم تمام عیار خیالی و تصویری بایستد، انقلاب اسلامی ایران است. این جنگ تخیلی و تصویر مدتهاست در صنعت هنر و گرافیک نیز به اوج خود رسیده است. هر تمدنی میکوشد که نشانههای تمدنی خود را وارد بازار صنعت بسته بندی و طراحی آرمهای تجاری و غیره کن
خدمت برادر عزیزم جناب استاد سعیدی سلام عرض مینمایم همانگونه که فرمودید میبایست انقلاب اسلامی ایران مقابل این تهاجم بایستد ولیکن معتقدین واقعی به این انقلاب باید این رسالت را انجام دهند و این تناقض که اصل اسلام مهم است یا جمهوریت آن چالشیست بزرگ که بهتر است اهم مهم آن تعیین و روشن گردد که اغلب در این موضوع یا افراط دارند و یا تفریط یعنی گروهی فقط میگویند اسلام و گروهی دیگر معتقد به جمهوریت هستند تازه آن دسته نیز که بین این در وجه ارتباطی قائلند تقدم و تاخر را نمیدانند ویا ضریب اهمیت آنها درست محاسبه نمی نمایند لذا خواهشمندم در این خصوص توضیح بفرمایید