خانه خانه3 جانب ما جانب بي‌جانبي - نگاهی به سفرنامه های جلال آل احمد

جانب ما جانب بي‌جانبي – نگاهی به سفرنامه های جلال آل احمد

عبدالجواد موسوی

سفر روس

به گزارش سایت «راه نوشت» در ميان سفرنامه هاي جلال آل احمد «خسي درميقات» از شهرت بيشتري برخوردار است. چندان كه هرگاه نام سفرنامه نويسي به ميان مي‌آيد از گذشتگان«‌سفرنامه ناصر خسرو» به ذهن متبادر مي‌شود و از معاصرين«‌خسي درميقات‌» آل احمد. اما ديگر سفرنامه هاي جلال هم خواندني اند. آل احمد در طول حيات پر بركت خود پنج سفرنامه نوشت. نخستين آن ها «‌سفر به ولايت عزرائيل» نام داشت كه گزارشي از سفر دوهفته‌اي وي و همسرش به اسرائيل. دومين سفرنامه او گزارشي است از سفر حج كه همان«خسي درميقات» نام دارد. سومين سفر نامه«‌سفر روس» است. حاصل سفري يك ماهه. چهارمين سفرنامه«‌سفر فرنگ» نام دارد كه يادداشت هاي جلال از سفري چهارماهه به ممالك اروپايي را در بر مي گيرد. و پنچمين آن ها«‌سفر آمريكا» است. طولاني ترين سفر آل احمد و حجيم ترين سفرنامه او. تنها سفرنامه اي كه به طور كامل در زمان حيات آن بزگوار به چاپ رسيد «خسي در ميقات» بود. البته آل احمد با پي گيري و سماجتي كه داشت بخش هايي از سفرنامه هايش را دربرخي از مطبوعات به چاپ رساند. منتهي صورت كامل آن سفرنامه ها پس از انقلاب- آن هم با فاصله زماني بسيار- به چاپ رسيد.«سفر روس» و «‌سفر به ولايت عزرائيل» به همت شمس آل احمد منتشر شد و «‌سفر فرنگ» و «‌سفر آمريكا» به همت مصطفي زماني نيا. بدون شك در اين سفرنامه‌ها جرح و تعديل هايي هم براي پاستوريزه كردن واسلاميزه نشان دادن جلال توسط برادران خيرخواه صورت گرفته كه چندان اهميتي ندارد. جلال در ديگر آثار خود- به ويژه درسنگي بر گوري- چندان صريح است وصادق كه اين مميزي هاي معمول و مرسوم نمي تواند چهره او را دگرگون كند. بگذريم. مقدمه شمس بر اين كتاب اگر چه بسيار مختصر است اما خواندني است و تا حدودي اين نكته را روشن مي كند كه چرا جلال در اين كتاب حال وهوايي ديگري دارد. جلال سفرنامه را با اين دوبيت از مثنوي آغاز مي كند:

هر كبوتر مي‌پرد درمذهبي

وين كبوتر جانب بي‌جانبي

 ما نه مرغان هوا، ني خانگي

دانه‌ی ما دانه‌ی بي‌دانگي

 نمي دانم آل احمد اين ابيات را پس از پايان سفر نوشته است يا در همان آغاز راه. به هر حال گمان نمي كنم هيچ سخن ديگري مي توانست به اين زيبايي و روشني حقيقت حال او را بيان كند. نويسنده اي مستقل. بي هيچ سرسپردگي به حزب و جناح و باند و دسته اي. و همين فارغ بودن از جوانب مختلف سبب مي شود تا درسال 1343، دقت كنيد: 1343، از وراي همه ظاهر سازي ها باطن پوسيده شعارهاي كمونيستي را ببيند: «‌ملتي به اين عظمت و تنها وسيله افتخار فعلي‌اش- تنها نردبان ارضاي غرورش- موشك به ماه رونده. نه هنري- نه فلسفه اي- نه آن آرمان هاي انقلابي و هر كدام مرده يك خانه بهتر يا يك كيف و كفش يا يك سواري. و همه آن حرف ها فداي رفاه.» انشاء ا… كه حال و روز ما هيچ ربطي به وضع مردمان روسيه آن هم در سال 1343 ندارد. ولي خواندن اين حرف ها ضرر ندارد: «‌زندگي مردم نزديك مي شود به زندگي غرب امروز. همه درجستجوي رفاه و زير سلطه ماشين بي اعتنا شده به اصول و فروع و هركس درفكر خويش و آرمان هاي بشري فراموش شده… انسانيت كاسته شوروي از اصل خود به دور مانده است. از تاريخ و سنت خود بريده اند. شخصيت باز گشت كننده ب اساطير در ايشان مرده.» و درميان اين همه سرخوردگي از حال و روز روس ها ودلتنگي هايي كه در اين كتاب فراوان است گاه شور و حال عاشقانه اي هم دارد كه سخت رشك بر انگيز است: «ديگر امروز دو تا مسجد را هم ديديم. جمعه است و از پنچ نفر ما سه تا از ولايات مسلمان نشين مي آيند. حياط مسجد ها عين مال مشهد. يا اصفهان. با درخت كاري و باغچه و گل. حتي حوض آب. چنار و گل سرخ وتاج خروس. كه آفريقايي هاي همسفرمان مي خواستند تخمش را بگيرند و نمي دانستند.  كه يادشان دادم. اولي مسجد جمعه مانندي بود. و خلوت. با شبستاني وصف جماعت بسته و به انتظار امام نشسته. مومنين در حدود بيست نفر و پرده اي مجزا كننده زنانه.  و صحن مسجد قاليچه پوش. بخار ا و تركمن و گبه و هوس نماز خواندن. و بي وضو. و گلال هم ايستاد بر دستم و ا… اكبر. و دوركعتي گذاشتم و در تمام مدت به جاي هر سوره و آيه ديگر گفتم «ا… اكبر!» سفر روس را انتشارات برگ حوزه هنري در سال 1369 منتشر كرد و پس از آن به ياد ندارم كه تجديد چاپ شده باشد. اميدوارم بروبچه هاي انتشارات سوره مهر گاه گداري نگاهي به كتاب هاي خوبي كه درسال هاي گذشته منتشر شده بيندازند.

درباره غرب

در سالهاي اخير و به ويژه پس از پيروزي نهضت 57، ازغرب و غربزدگي بسيار شنيده ايم. برخي غرب را غرب جغرافيايي ديده اند. برخي در تعريف شرق و غرب به تقسيم بندي سياسي قائل شده اند و برخي نيز اقتصاد را مبناي تعريف شرق و غرب دانسته اند. در اين ميان گاهي جملاتي كه با عقل زمانه و متعارف ناهمگون بود به گوش مي رسيد. مانند اين جمله كه طنيني شاعرانه داشت:«غرب، غروب حقيقت در عقل و جان آدمي است.» اما ديري نپاييد كه جملاتي از اين دست بازيچه ژوناليست هاي سياست زده شد و بسياري از آنان كه ازمقدمات و مباني اين مباحث بي بهره بوده اند اين الفاظ را وطوطي وار تكرار كردند: «كار همه با مبتذل يكديگر افتاد   فرياد كه آن معني بيگانه نهفتند »

پرواضح است كه هرگاه سخن ارباب معرفت، لقلقه زبان اهل قدرت و عوام الناس شود آنچه ضايع و تباه خواهد شد همان تفكر است و اگر ارباب معرفت خموشي پيشه كنند و يا كاهلي بورزند شايد حقيقت سخنانشان ساليان سال در پس غبار اغراض و اهداف سياست زدگان  فهم قاصر عوام الناس مدفون بماند.«درباره غرب» تلاشي است براي درست فهميده شدن. دكتر رضا داوري اردكاني انگيزه فراهم آوردن اين رساله را چنين توضيح داده: «‌في‌المثل من گفته‌ام غرب نفسانيت است؛ نفسانيت معني اخلاقي دارد و اگر خواننده از اين جمله دريابد كه غرب كانون حرص و آز و شهوت و خودپرستي است بر او باسي نيست اما من نفسانيت را در ترجمه سوبژكتويته به كاربرده ام و سوبژكتويته چيزي از نوع هوي و هوس نيست بلكه اساس تفكر فلسفي غرب است… كساني پنداشته اند كه من همه شرق شناسان را عامل استعمار و مامور دستگاه هاي اطلاعاتي غرب دانسته اند و حال آن كه نه فقط چنين معنايي مراد نكرده ام بلكه آن را نادرست و حتي خطرناك مي دانم زيرا اگر كسي بگويد كه حكومت ها هر چه مي خواسته اند مي كرده اند و حتي احياء فكر و علم و پژوهش هم به دست آنان بوده است علم وتحقيق را ناچيز انگاشته است… ولي ظاهرا تا كنون هرچه توضيح داده ام موثر نشده است و كساني هنوز مرا ملامت مي‌كنند كه شرق شناسي را مولود استعمار وشرق شناسان را عاملان و ماموران سياست استعماري دانسته ام. حاشا كه من  چنين تهمتي به دانشمندان بزنم…. در نظر من بحث درماهيت غرب بحث از آينده بشر است نه يك بحث سياسي.» شايد اين نخستين بار باشد كه پس از«‌غربزدگي» آل احمد كه متاسفانه هنوز هم درس فهميده نشده- رساله اي مستقل درباره غرب و چگونگي مواجه ما با غرب نوشته مي شود.البته دكتر داوري سال هاست كه درباره غرب مي نويسد اما تلاش هاي او پراكنده بود و شايد پراكندگي موجبات برخي كج فهمي ها را فراهم آورده است. البته كمترين حسن اين كج فهمي ها اين است كه استاد داوري ناچار مي شوند سخنانشان را با شرح وتفصيل بيشتري بيان كنند تا امثال بنده هم از دانش ايشان بي بهره نمانند.«درباره غرب» در سال 1379 چاپ شد. توسط انتشارات هرمس و ويراست دوم كه در سال 86 به چاپ رسيد مقالاتي به آن افزوده شد ولي با همان عنوان روانه بازار شد. پس اگر خواستيد «‌درباره غرب» را تهيه كنيد ويراست دوم آن را تهيه كنيد كه كامل تر است.

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید