خانه خانه1-1 به‌دنبال قهرمان - روایت «محمد حبیبی‌منصور» از ساخت مستند «بانو»

به‌دنبال قهرمان – روایت «محمد حبیبی‌منصور» از ساخت مستند «بانو»

به گزارش سایت راه نوشت، محمد حبیبی‌منصور متولد 1361 است و کارشناسی کارگردانی دارد. ازجمله کارهایی که ساخته می‌توان به «معلم»، «داستان آینده»، «خاک منتظر»، مجموعه مستند «اربعین» و مجموعه مستند «راهیان‌نور» اشاره کرد. از بین این‌ها «معلم» در جشنواره عمار، فانوس گرفته است.

حبیبی منصور با مستند متفاوتی به نام «بانو» توانست تا نامزدی بهترین مستند در جشنواره فیلم فجر پیش رود، در هفته دفاع مقدس گفت و گوی او درباره مراحل ساخت این مستند را با او مرور می کنیم.

آقای حبیبی منصور از آشنایی‌تان با سوژه بگویید.

نوروز 96 بود که با قصه آشنا شدم. برای کاری رفته بودم اهواز، به‌صورت اتفاقی با زندگی خانم «فرجوانی» آشنا شدم. تمایل پیدا کردم که زندگی این سوژه را در مستند نشان دهم؛ اما از آنجایی که ما تهران بودیم و سوژه اهواز بود، ساخت مستند، دشوار به نظر می‌آمد.

ولی همان موقع، با چندتا از دوستان، کار را شروع کردیم و حتی یک جلسه هم تصویر گرفتیم؛ اما بعد تصمیم گرفتیم که کار را انجام ندهیم؛ چون می‌بایست با او زندگی می‌کردیم تا ابعاد زندگی‌اش را خوب در‌می‌آوردیم. با این بعد مسافت، هزینه تولید زیادی بار گروه می‌شد. به همین سبب در ابتدای کار از ساخت اثر پشیمان شدم.

از طرف دیگر به ظرفیت‌های سوژه که فکر می‌کردم واقعاً سوژۀ جذابی بود و نمی‌توانستم نادیده‌اش بگیرم. بالاخره هرطور بود از نوروز 96 کار را شروع کردیم. حدود یک سال و هشت، نه ماه هم مراحل ساختش طول کشید.

شما در طول ساخت مستند بانو کلاً اهواز بودید؟

چون محیط زندگی و محل کار سوژه متفاوت بود، حدود ده تا سفر رفتیم خوزستان، ایلام، اصفهان و ده‌دز. یک مرغداری در ایلام داشت. محل زندگی کودکی‌اش اصفهان بود، محل زندگی‌اش اهواز بود و باغ و روستا و پرورش زنبورش در ده‌دز. به این شهرها سفر کردیم و چیزی حدود 25 روز فیلم‌برداری کردیم.

این قصه این‌قدر جالب و جذاب بود که ناگزیر شدیم کار را ادامه بدهیم و لازم بود که این زمان را بگذاریم. اگر می‌خواستیم با مبنای اقتصادی و مادی محاسبه کنیم، اصلاً به‌صرفه نبود؛ چون هزینۀ زندگی یک تیم در آنجا، رفت و آمد و اسکانشان هزینۀ زیادی داشت.

ضمن اینکه خود این آدم به‌واسطه کار زیاد و فعال بودنش و مهم‌تر از همه، مدیر بودنش قابل مدیریت نبود. چون دائم در حرکت بود. او خودش را با ما تنظیم نمی‌کرد. ما می‌بایست خودمان را با او تنظیم می‌کردیم.

چه چیز این سوژه برای شما جالب بود؟

شخصیت این آدم! آدم‌ها عمدتاً معمولی‌اند؛ مثل یک خط صاف. وسط این خط صاف، یکهو می‌بینی که یک قله‌ای وجود دارد که این خط صاف را به هم زده. یک آدم ویژه‌‎ای این ترتیب روتین را به هم می‌زند. این سوژه هم همین‌گونه است. ترتیب زندگی معمولی را به هم می‌زند.

زندگی‌اش به شکل زندگی روتین آدم‌های معمولی نیست. قصه زندگی‌اش از جنس قصه‌هایی است که می‌تواند مدل بشود. در تعریفی که ما از قهرمان داریم، نشانه‌هایی وجود دارد که همه در این آدم هست.

برای اینکه یک قهرمان را بسازد. چرا ما به‌عنوان یک فیلم‌ساز سراغ چنین سوژه‌هایی می‌رویم؟ به‌خاطر تفاوت این سوژه نسبت به انسان‌های معمولی.

تعریف شما از قهرمان چیست؟

کیستیِ قهرمان را تعریف من از زندگی و جهان‌بینی‌ام مشخص می‌کند. در زندگیِ قهرمان، نشانه‌هایی هست که او را از زندگی باقی انسان‌ها جدا می‌کند. وقتی این نشانه‌ها را ارزش‌گذاری می‌کنیم، با تعاریف ارزشی خودمان، ارزش‌گذاری می‌کنیم. با این تعریف است که قهرمان برای من می‌شود «مادر شهیدان فرجوانی». این آدم با نگاه توحیدی‌اش هیچ‌وقت در زندگی دچار توقف نمی‌شود.

این نگاه توحیدی شبیه یک موتور محرک است که این آدم را در زندگی به حرکت درآورده و باعث شده که انسان‌های دیگر هم به حرکت درآیند. این آدم، ویژه است. منبعی از انرژی دارد که از نگاه توحیدی‌اش سرچشمه گرفته. پس می‌تواند قوی باشد، امید داشته باشد و برای دیگران منشأ امید باشد. این سوژه علاوه‌بر اینکه خودش امید دارد، امید‌بخش هم هست.

کار ما این است که این سوژه‌ای که در محل خودش، به‌عنوان قهرمان شناخته می‌شود، با فیلمی که می‌سازیم، به‌عنوان یک قهرمان جهانی معرفی‌اش کنیم؛ این کارکرد رسانه است.

نسبت نگاه «قهرمان‌محور» با سینمای مأیوسِ امروز چیست؟

این زیبایی‌شناسی فیلم‌ساز، این جهان‌بینی او در خلق اثر نتیجه‌اش می‌شود جهت‌گیری صاحب اثر در اثر. همان چیزی که شهید آوینی می‌گوید: «هنر، آیینگی‌کردن است و هنرمند نمی‌تواند خودش را از اثرش جدا کند.»

فیلم‌ساز همان چیزی را می‌سازد که در درونش است. اینکه چرا من از این شخصیت امید می‌سازم؛ درحالی‌که می‌شد یک اثر ضدجنگ سیاه‌نما ساخت، به نگاه من بازمی‌گردد.

از آنجایی که فیلم اثر وضعی و روانی روی مخاطب می‌گذارد، باید اثری ساخت که حالِ افراد جامعه را خوب کند؛ نه اینکه با یک اثر سیاه، حال جامعه را خراب کند.

اینکه فیلم، دغدغه‌ای را از کسی حل کند، برای من مهم است. نه اینکه سراغ کار نیهیلیستی بروم. کاری که در جشنواره‌ها هم ممکن است جایزه بگیرد و دیده شود. در‌حالی‌که این اثر با وضعیت فعلی‌اش، ممکن است در خیلی از جشنواره‌ها جایزه نگیرد و دیده نشود. اثری که به‌لحاظ تکنیکی و فرمی از خیلی‌هایشان قوی‌تر است.

به‌نظرم مستند «بانو» همین ویژگی را دارد. برای آدمی که گرفتاری‌های روحی دارد یک آرام‌بخش است. برای چنین انسان‌هایی شما باید راهکار بدهی، گره‌هایشان را کوچک کنی تا ذهنشان باز شود؛ این تزریق امید است در جامعه.

از سوی دیگر، بحثم این نیست که مشکلات را نبینیم. ما در این فیلم، مشکلات را هم گفته‌ایم. راجع‌به بیکاری صحبت کردیم. راجع به وضع اقتصادی صحبت کردیم، راجع‌به واردات محصولات از چین صحبت کردیم. همۀ این‌ها را گفتیم ولی زمینۀ فیلم واقعاً امید است. خانم فرجوانی می‌رود در دل مشکلات، از آنها عبور می‌کند و متوقف نمی‌شود.

این سوژه ابعاد متفاوتی دارد، این کار را برای شما سخت نمی‌کرد؟

واقعاً همین‌طور است. من تا به‌حال سر هیچ سوژه‌ای، این‌قدر زمان نگذاشته‌ام. در زندگی این شخصیت، ما دنیایی از قصه داریم. با حجم وسیعی از داده‌ها و اطلاعات مواجه بودیم.

خانم فرجوانی واقعاً آدم پر جنب‌وجوشی است. ممکن است مخاطب پای فیلم بنشینید و بگوید فلان قسمت اگر جابه‌جا می‌شد، بهتر بود؛ اما واقعیت این است که تدوین این کار واقعاً سخت بود.

ضمن اینکه تولیدش هم کار سختی بود. نوشتن متن برای چنین کاری، فوق‌العاده دشوار بود. متنی که علاوه‌بر اینکه داستان را روایت می‌کند، ولی تحلیل نداشته باشد و شعار هم ندهد. متنی که هم حس داشته باشد و هم حرفی برای گفتن.

شما دو جا اشک این مادر را در برابر دوربین می‌بینی. دیگر گریه و آه‌و‌ناله نمی‌بینی؛ چیزی که متأسفانه در روایت از مادران و همسران شهدا، مرسوم شده است.

شما از ایشان، شکوه و استقامت می‌بینی. این کارهایی که برای همسران شهدا می‌بینیم کارهای خوبی نیست. متأسفانه نمی‌فهمیم چه معنایی دارند. چه افقی دارند؟ قرار است با ذهنِ جامعه چه کار کنند؟ زن جوانی که زندگی‌اش نابود شده، بچه‌هایش در حال اشک و آه و ناله‌اند.

خب چی؟ بله! زندگی خانوادۀ شهدا سخت است؛ هم ناله دارند و هم گریه. بعد شمای فیلم‌ساز این را به جامعه تزریق می‌کنی و انتظار داری که برای خانواده‌های شهدا چه اتفاقی بیافتد.

برای بقیه مردم چه؟ با چه انگیزه‌ای مردم باید از کشورشان دفاع کنند؟ این تیپ معرفی خانوادۀ شهدا با غم و درد و سختی، جامعه را دچار تخدیر می‌کند؛ در‌حالی‌که این‌ها یک وجه حماسی و شکوه دارند که باید به جامعه منتقل شود.

دقیقاً با درک این فضای تخدیر یا امید، پای سینمای آینده هم می‌آید وسط.

آفرین. آینده محصول حال است؛ پس باید به آینده فکر کرد. باید افق داشت. وقتی شمای فیلم‌ساز، پشتوانۀ فکری پُری نداری و فقط احساس را می‌فهمی، همین را منتقل می‌کنی. احساسِ فارغ از نظر، اندیشه و تفکر. زمانی‌که فکرت عمق و ریشه ندارد، تولیدت هم همین‌گونه می‌شود.

آن پلان سنگ‌قبرها با این منطق، بهترین نقطه است برای پایان. یک پلان سینمایی پر انرژی و پر از تناقض؛ به تمسخرگرفتن مرگ. رفتند سنگ‌قبر ساختند. بعد زن و شوهر راجع‌به رنگ آن با همدیگر بحث می‌کنند که سیاه باشد یا سفید. این به شبیه شوخی می‌ماند؛ اما پر از حرف است. تصویر زندگی مرگ‌آگاهانۀ این آدم‌هاست. این آدم‌ها دارند با مرگ زندگی می‌کنند. کسی که دارد سنگ‌قبرش را جلو‌جلو می‌سازد و راجع‌به تاریخش هم نظر می‌دهد، ترسی از مرگ ندارد. حرف ما این است که زندگی مرگ‌آگاه، زیباست.

به تو انرژی می‌دهد برای ادامه زندگی. زندگی مرگ‌آگاه خروجی دارد برای دنیای تو. اتفاقاً در حیاتی که مرگ‌آگاهانه نیست و آدم‌ها از مرگ فرار می‌کنند، زندگی پوچ و سیاه و پر از بی‌اخلاقی است.

به نظرم در این فیلم، حرف‌های فلسفی هست، حرف‌های اخلاقی هست، حرف‌های دینی هم هست. این فیلم کاری است با زمینۀ امید که با فطرت انسان‌ها ارتباط برقرار می‌کند.

این هم به‌خاطر انسانی‌بودن موضوع و سوژه است. این قهرمان‌ها برای جامعه مثل یک موتور محرک هستند و تزریق نکردنشان به جامعه، یک اشتباه مهلک است؛ چون جامعه بدون قهرمان می‌میرد.

ضمناً شما اگر قهرمان‌های جامعه‌ات را معرفی نکنی، قهرمانی‌های بدلی به نسل جدید جامعه‌ات معرفی می‌شوند. قهرمان‌های بدلی، امید که نمی‌دهند هیچ، جامعه را هم متوقف می‌کنند.

چرا تولیدات فیلم‌سازهای ما وارد این مباحث نمی‌شود؟

چون تولیدکننده‌ها، تهیه‌کننده‌ها و سفارش‌دهنده‌ها به‌خاطر غلبۀ نگاه کمّی، حاضر نیستند انرژی بگذارند تا یک کار خوب ساخته شود. خاصیت رسانه و تلویزیون این است. آنتن، مثل یک چاهی است که این‌ها موظف‌اند این چاهِ زمان را پر کنند؛ پس هرچیزی که بدستشان رسید را پخش می‌کنند. متوجه نیستند که با این کار، چه بلایی سر جامعه می‌آید.

سفارش‌دهنده‌ها خصوصاً بخش‌ها و ارگان‌هایی که تلویزیونی نیستند، باید بفهمند که نباید نگاه کمّی به تولیدات فرهنگی داشته باشند. یک کار خوب، با دو سال زمان و هزینۀ مشخص، بهتر از ده تا کار ضعیف راجع‌به خانوادۀ شهداست. تولید کار خوب راجع‌به این موضوعات سخت است؛ چون متأسفانه به‌واسطۀ تولید مستندهای ضعیف، خیلی از این سوژه‌ها تبدیل به کلیشه شده‌اند.

در مستند، انتخاب سوژه پنجاه‌درصد راه است. اما به‌واسطۀ کارهای کم کیفیتی که تولید کرده‌ایم، جذابیت اصل موضوع را کم کرده‌ایم؛ مگر فیلم‌ساز با ترفندهای خاص و جذاب مخاطب را پای اثر بنشاند.

حذف شرط: عمار، عماریار، جشنواره عمار، بانو، بانو عصمت احمدیان عمار، عماریار، جشنواره عمار، بانو، بانو عصمت احمدیانحذف شرط: عمار عمارحذف شرط: عماریار عماریارحذف شرط: بانو بانوحذف شرط: جنواره عمار جنواره عمار

ایدۀ نریشن خانم «ثریا قاسمی» از کجا آمد؟

خانم قاسمی کاملاً در کارش استاد است. پیر این راه است و این شخصیت کاملاً یک مادر است. تُن صدایش تبدیل شده به الگوی صدای یک مادر. ما با اضافه‌شدن نریشن، می‌خواستیم فیلم، زبان روایی هم پیدا کند و یک اِلمان و جذابیت نمایشی دیگری هم به کار اضافه شود که خدا را شکر خانم قاسمی فوق‌العاده با ما همراهی کرد. با سوژه ارتباط عاطفی برقرار کرد و خیلی هم برای این کار انرژی گذاشت.

4 دیدگاه‌ها

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید