حسین شمقدری پس از مستندهای ماجراجویانه خود در قاره اروپا، این بار به سراغ صهیونیست ها رفته و محمد دلاوری در مقام راوی با پنج شخصیت یهودی؛ یک استاد دانشگاه، یک خاخام یهودی، یک خواننده زن، یک عضو ارتش اسرائیل و یک فعال اجتماعی گفت وگو می کند و نظر آن ها را پیرامون مسائلی نظیر هولوکاست، جشن پوریم، شکل گیری اسرائیل را جویا می شود.
شمقدری در این مستند 47 دقیقه ای سعی دارد روایتی بی پرده از صهیونیست ها به مخاطب ایرانی ارائه کند، روایتی که تا به حال ندیده اند. در ادامه گفت وگوی ما را با حسین شمقدری درباره این مستند می خوانید:
چه شد که به سراغ این سوژه رفتید؟
ما طی سفرهایی که به خارج از کشور داشتیم، با اسرائیلیهای زیادی روبهرو میشدیم، اوایل، وقتی میفهمیدیم که اسرائیلیاند از آنها میترسیدیم و آنها هم وقتی میفهمیدند، ما ایرانی هستیم متقابلاً از ما میترسیدند، از آن طرف هم وقتی روی خاطرات بچههایی که تجربهی تعامل و گفتوگو با اسرائیلیها را داشتند، کار میکردیم به موارد جالبی برخوردیم که باعث شد به سراغ این سوژه برویم؛ چرا که برای مخاطب حوزهای ناشناخته بود و به دنبال کشف آن در فرآیند مستند بودیم.
فکر میکنید تا چه میزان در ارائه تحلیلی جامع از مسأله صهیونیست موفق عمل کردهاید؟
بعضیها، فکر میکنند فیلم مستند این است که یکسری تحقیقات و مقالات را بیاوریم در قالب مستند ارائه بدهیم و هرچه در مستند، تحقیقات بیشتری ارائه شود، مستند، قویتر است. در حالی که فیلم مستند، باید مبتنی بر تجربه و قصهگویی باشد.
«متولد اورشلیم» تجربهی رویارویی با صهیونیستها است و این تجربه بهعنوان نخستین گام در این موضوع تجربه با ارزشی بود و توانست یک حقیقت و واقعیتی را که پیش از این مخاطب از آن اطلاع نداشت، به او ارائه دهد.
فیلمنامه ای برای کار داشتید یا بهصورت کشفوشهودی پیش رفتید؟
من به مستندسازی مبتنی بر فیلمنامه معتقدم اما در عرصهی عمل، ممکن است چیزی که نوشتهاید، تغییرات زیادی به همراه داشته باشد که مشکلی هم ندارد و مستندساز باید بتواند خودش را با واقعیتی که پیش میآید، تطبیق دهد.
به بکر و ناشناخته بودن سوژهتان اشاره کردید، بهنظرتان، چه مقدار از مخاطب داشتن آثارتان، ناشی از بکر بودن سوژهتان هست و چه مقدار از تحقیق و پژوهش کار؟
فیلمی که با یک سوژهی عجیبی روبهرو میشود، وقتی که بتواند از سطح سوژه به عمق آن حرکت کند، آن وقت است که مستند به معنای واقعی اتفاق افتاده است. حالا آن نگاه عمیق میتواند مبتنی بر تحقیقات و پژوهشها باشد یا مبتنی بر تلاش و کوشش مستندساز برای نزدیک شدن به واقعیات سوژه یا هر دویِ اینها باشد.
در بخش هایی از مستند مثل «هولوکاست»، موضع خاصی از فیلمساز نمیبینیم، دلیل خاصی دارد؟
مستند «متولد اورشلیم» نمیتوانست بدون نگاه جانبدارانه روایت شود. علتش هم این است که ما میدانستیم که مخاطب ما ظرفیت این نگاه بیطرف را ندارد و مجبوریم یکسری جاها، واقعیتی فراتر از واقعیتهای فیلم ارائه دهیم.
در سکانس «هولوکاست»، میبینید که میگوییم اینهایی که سوزانده شدند، اجسادی بودند که بیشترشان با بیماری تیفوس مرده بودند و نسلکشی نبوده است و اینطور هم نبوده است که اکثرشان یهودی باشند، بلکه نژادهای مختلفی آنجا بودند. همهی این حرفها را زدیم ولی قطعاً اگر بخواهم برای مخاطب خارج از ایران، نسخهی دیگری از کار ارائه بدهم، هیچوقت، این بخشها را نمیگذارم. چون اینها، قضاوتهای خارج از فیلم است و چقدر قشنگ است که یک فیلمساز به دور از قضاوتهای شخصی، فقط با روایتهای واقعی سوژه، بتواند حرف خودش را بزند. الصاق کردن قضاوتهای شخصی به اثر نشانه ضعف است.
به نظر من، «متولداورشلیم» میتوانست بدون این قضاوت هم پخش شود، اما در اکرانهایی که داشتیم، احساس کردیم ذهنیت مخاطب ما خیلی کانالیزه شده است و تا رسیدن به مرحلهای که بتوانیم مستندی بدون جانبداری بسازیم، خیلی راه داریم.
در حال حاضر، مخاطب ما توقع دارد وقتی میرویم خانه یک صهونیست، یک لیوان خون فرزندان فلسطین را به ما تعارف کند، ذهنیت خیلی کاریکاتوری از یک شخصیت اسرائیلی دارد و وقتی با واقعیت آن شخصیت روبهرو میشود، ممکن است که احساس کند مستند دارد چهرهی اسرائیلیها را سفید میکند.
روایتهای تصویری شما از یک صهیونیست که آدمکشی برای او عادی است اما خانوادهی خوبی دارد و آن پیوند عاطفی که بین مخاطب و او برقرار میشود، اجازه نمیدهد که نتیجهگیری شما در انتهای کار اثر گذار باشد.
ما یک تجربهی زیسته داشتیم که با یک اسرائیلی گفتوگو کردیم. این تجربه به ماهو تجربه قابل احترام است. اینکه چه تأثیری برای یک عده دارد، منِ فیلمساز مقصر نیستم. من، واقعیتهای آن تجربه را نشان دادم. دروغ نگفتم. بیاخلاقی نکردم. این واقعیتها، نگاه شخصی من را بهعنوان فیلمساز نسبت به مردم اسرائیل منفی کرد. حالا ممکن است یکی بیاید بگوید نگاه من مثبت شد. من، دیگر پاسخگو نیستم چون من اخلاق را رعایت کردهام. واقعیتها را نشان دادم و بیشتر از این وظیفه ندارم.
بازخوردهای کار پس از اکران و میزان فروش اثر چه بوده است؟
در بحث میزان فروش و بازخورد، جزو بهترین فیلمهایی بود که در این چند سال مستندسازی داشتهام، اما چیزی که وجود دارد، این است که جایگاه اصلی این فیلمها تلویزیون است. در همه جای دنیا، پذیرفته شده است که شبکههای مهم در ساعتهای مهم، مستندهای مهم را پخش میکنند، من، همیشه نسبت به محافظهکاری مدیران تلویزیون انتقاد داشتهام، تلویزیون ما هیچوقت وارد موضوعات حساس و جدی نمیشود و اگر هم بشود یکطرفه است، اگر تلویزیون بگوید مستندی مثل «انقلاب جنسی» را پخش نمیکنم، من خرده نمیگیرم اما مستندی مثل «متولد اورشلیم» را که موضوعی سیاسی دارد، چرا نشان نمیدهد؟ من که سبقهام، سبقهی بچه حزب اللهی است! اینجاست که میگویند لعنت به روحیه محافظهکاری. لعنت به روحیهای که مجالی برای بروز کارهای تندوتیز بچه حزباللهیها را در تلویزیون نمیدهد. لعنت به تلویزیونی که با روحیهی محافظه کارانهاش باعث میشود مردم نسبت به کلیت جریان انقلاب اسلامی دلسرد شوند و دیگر به شنیده شدن صدای مظلوم امیدی نداشته باشند.
درباره هزینههای کار توضیح میدهید؟
رقم را اجازهاش را ندارم بگویم اما دربارهی روش پخش باید بگویم ما در این سالها مخاطبی را پیدا کردیم که حاضر است برای مستندی که جذاب باشد، از جیباش پول بدهد. این مخاطب، ما را دنبال میکند و خدا را شکر به پشتوانهی این مخاطب توانستهایم کارهایی را بسازیم که مسئولانی که بودجههای نفتی دستشان است، عُرضهی ساختش را ندارند و ما با اتکا به خودمان و هزینهی خودمان، مستندها را میسازیم و اینترنتی میفروشیم و خدا را شکر به سوددهی هم میرسد.
از فرآیند تولید «متولد اورشلیم» خاطرهای دارید که برای مخاطب جالب باشد؟
در رابطه با آن سکانس «جشن پوریم» که یک جشن خصوصی بود و کسی را راه نمیدادند ما یک ذره حماقت کردیم و وارد جشن شدیم که لو رفتیم و پلیس ما را گرفت، بعد هم میگفتند چرا آنجا دروغ نگفتید، چرا واقعیت را گفتید؟ چرا نگفتید ایرانی نیستید و یهودی هستید؟ پلیس ما را گرفت و تفتیش کرد و اطلاعاتی را که داده بودیم، مقایسه کرد و وقتی دید اطلاعاتی که دادیم بدون نقص است، ما را رها کرد و اگر یک ذره خلاف واقعیت میگفتیم معلوم نبود سرانجاممان چه میشد.
خداییش مستند ساز نیست