خانه یادداشت نگاهی به مستند کربلا جغرافیای یک تاریخ - نقاشی، تعزیه، دوربین... حرکت

نگاهی به مستند کربلا جغرافیای یک تاریخ – نقاشی، تعزیه، دوربین… حرکت

 

به گزارش بلاگ عماریار، «کربلا جغرافیای یک تاریخ» مستندی است روایتگر وقایع عاشورا و مصائب حضرت سیدالشهدا (ع) و اهل بیت آن حضرت. مستند از زمان رسالت رسول‌اکرم (ص) آغاز می‌شود و البته مقطعی از تاریخ را ناگفته می‌گذرد و به زمان حکومت معاویه و فرزندش یزید (لعنة‌الله علیه) می‌رسد و ادامه می‌یابد تا واقعه‌ی عاشورا و حوادث بعدش. به زیارت اربعینِ جابر و حرکت مختار اشاره‌ی کوتاهی دارد و در آخر نیز توجه بجایی به پیاده‌روی اربعین حسینی و فلسفه‌‌ی آن دارد.

از ویژگی‌های برجسته و نمایان این مستند درام تلفیق تعزیه و نقش‌های پرده‌خوانی با سینمای مستند «بازسازی» است. درهم‌آمیختگی این سه قالب مختلف به روایتی از آن واقعه می‌انجامد که بی‌تردید معنای خاصی می‌سازد.

این مستند تلاش داشته تا واقعه‌ی عاشورای حسینی را تصویری نماید. برش نماها از امروز به دل تاریخ و از تاریخ به اکنون، از صحنه‌های بازسازی‌شده به نقاشی‌های پرده‌‌خوانی، به شیپورِ تعزیه و شکست زمان و گذر مدام در آن، التقاط سینمای فرم را رقم‌زده است.

مستند «کربلا جغرافیای یک تاریخ» نقل‌کننده‌ی تاریخی است؛ آشنا و معین. این اثر به بازخوانی شنیده‌ها و حقایق تاریخی می‌پردازد. دوربین این مستند در تونل زمان در گردش است چنان‌که خیال‌گونگی اثر آشکارا در رخ مخاطب می‌کوبد.

تکیه بر خیال

 این مستند، به آن دلیل که مدام از قاب نقاشی‌ها‌ می‌گذرد و از مراسم تعزیه‌، پروازی به سمت صحنه‌های بازسازی شده دارد و به شخصیت‌ها، حیاتی سینمایی می‌بخشد، شدیداً بر مسندِ خیال تکیه دارد.

برش تصاویر از پرده‌خوانی –که اینک جان‌گرفته‌اند و با مهارت سینما پرداخت شده‌ اند چنان می‌نماید که گویی بر اسطوره‌ شدن واقعه تنه می‌زند و فرم‌های ناهمگون در‌هم‌آمیخته شده‌اند و کولاژ تصویری ساخته‌اند؛ و باید گفت این تمهید معنایی دیگر ساخته است.

به آنی اسطوره‌‌ی حرّ نه شخص حضرت حرّ از کنار پرده‌ی نقالی جان‌ می‌گیرد و عالمِ نبودِ اسطوره را به عالمی ملموس‌تر می‌کشاند و چنین تلاش دارد همه‌‌چیز را سراپا نمایشی عرضه کند؛ این نمایشِ تازه‌ جان‌گرفته بر بیننده سخت آشکار است، به‌گونه‌ای که اکنون میان باور سخت پولادین خود نسبت به پهنه‌ی کربلای اعتقادش و این اسطور‌ه‌نمایی خیالینِ برابرش مردد و مشتت رها می‌ماند!

اسطوره اگر آن ناباور ثبات‌یافته‌ی دوردستی تعریف شود که تنها بر ذهنیت خیالین بشر حاکم است نزدیک کردن مردان عاشورا به تعریف اسطوره‌ها، اقدام شایسته به نظر نمی‌آید؛ اسطوره‌ها اذهان را به تردید و تردد میان خیال و وهم واقعیت وا می‌دارند. مع‌الوصف کاستن عاشورا به ظاهری اسطوره‌ای بی‌شک کوتاه ساختن فهم مخاطب از درک درست واقعه‌ی عاشوراست.

 هر چند این مستند اساطیر خود را روایت می‌کند اما بیش از حد بر روی فرم حساب باز کرده و به آن بها داده است؛ همین باعث شده تا این مستند به آستانه‌ی نمایش اسطوره‌ای آن واقعه نزدیک شود.

 گفتنی است همین عرصه دادن به فرم در این مستند و به چشم آمدن بیش از حد ظواهر بصری است که قلم نگارنده این متن را بجای پرداختن به مضامینی والا و ارزنده، در حد پرداختی ساختاری و فرمالیستی کم‌بها ساخته است.

توجه دیگر، نسبت میان نقل و تحلیل واقعه در این اثر است. پیش‌تر –برای مخاطب بر سکوی تعزیه نقل واقعه شده بود.

بازسازی و تصویری شدن صرفِ نقل‌های منابر از عاشورا، اقل انتظار است. اما آنچه باید پرنگ‌تر می‌شد تحلیل است که در این گونه آثار باید بر نقل بچربد.

جان بخشی به مُخَیَل مخاطب

مخاطب با تحلیلی عمیق و دقیق، شگرف و عالمانه مواجه شود و بر درک و فهمش افزوده شود. آنچه امروز جامعه را سطحی نگه می‌دارد توجه دادن افراد تنها به نقل وقایع است. حال آنکه همگان در همه اقشار و طبقات نیازمندانِ محتوا و تحلیل درست و عمیق هستند.

لحظات و مقاطعی از فیلم گاه موفق و گاه نارسا در بیان حس کربلا است. نماها و المان‌هایی مانند حنابندان ‌که با صدای کِل کشیدن زنانه همراه‌ است و بیشتر به ضجه‌ی زنانی می‌ماند که به استقبال مرگ می‌روند، خاطر مخاطب را بین جعلیات عروسی قاسم‌بن‌الحسن(ع) و تعبیرِ نکاح یاران امام (ع) با مرگ، مردد و سردرگم می‌کند.

فیلم با رفت‌وآمد‌هایش درون قاب تصاویر قدیمی که در حافظه‌ی تصویری مخاطبان جا دارد و با جان‌بخشی مخیل آن تصاویر، پذیرش «واقعیتِ فیلم» را دشوار می‌کند.

آماده شدن یاران و وداع آنان‌ با چهره‌های بی‌روح و بی‌تحرک‌شان، گویی نه به اختیار که مجبور و مسحور به قتال می‌روند. و نیز زنی سیاه‌جامه، پیش از مرگ بر آنان گلاب می‌پاشد. (کاری که بر مزار مردگان انجام می‌دهند).

جای خالی موسیقی حماسی

حتی یک موسیقی حماسی نیز لحظه‌ی وداع را همراهی نمی‌کند تا شاید اثر آن بی‌صداییِ وهم‌آور را که باذکری نامفهوم و ضجه‌ی زنانه درهم‌آمیخته شده است، قدری کاسته شود.

در باب عاشورا و شهادت سخن گفتن بیشتر به حماسه نیاز دارد تا تصاویر بدیع. البته مقاطعی از مستند حماسی می‌شود، به‌خصوص بخش‌های پایانی مستند و آنجا که مدیحه‌سرایی‌استاد مؤذن‌زاده با تصویر زنجیرزنی زیر برف همراه می‌شود.

گاهی نیز صدا نه‌تنها ناکارآمد است بلکه مخل نیز عمل می‌کند. صدای اذان بر تمام اوقات نماز خواندن یاران همراه با امام خود –اولاً چه مفهومی دارد؟ –دوماً در لحظه‌ای که امام (ع) در حال اقامه‌ی نماز است یکی از یارانش در برابر او تیر می‌خورد و این در حالی ‌است که امام (ع) عادی و بی‌تفاوت به نماز خود ادامه می‌دهد؛ که این مسلماً القای جان‌نثاری نمی‌کند و به‌طور کلی نشان از آن دارد که علاوه بر صدا، دیگر عناصر نیز مانند میزانسن صحنه گاهی نقش درست خود را ایفا نمی‌کنند.

از نکات دیگر اما نثرِ نزدیک به محاوره‌ی متن‌گفتار است که با تولیدِ اصطلاحاً فاخر مستند هم‌خوانی ندارد و می‌توانست نثری ادبی و قوی بجای این متن بی‌رمق، «کربلا… »ی جدی‌تر و محکم‌تری بسازد.

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید