به گزارش سایت راه نوشت، آنچه کشور طی دهههای معاصر گذرانده هرچند عبرتآموز، آنچنان گزنده است که مجال بحث و بررسی را تنگ و دشوار میسازد.
فقر، هلاکت و ذلت واژههایی نیستند که بهتوان انتظار داشت مخاطب ایرانی برای مدتی طولانی آنها را تحمل کند.
مانند حادثهدیدهای شکنجهکشیده، خاطرات تلخ ملی نیز برای هضم و مرور فاصلهای میطلبند تا غم، درد و حقارت فرصت تسکین پیدا کند. در عین حال، همین فاصله عرصه را برای دفن واقعیت و بازتکرار بدعهدیها و کارشکنیها میگشاید.
مستند 1919 روایت خود را از واقعهای آغاز میکند که یک قرن از وقوع آن گذشته. در عین حال از ورای این فاصله یکصد ساله و زنده کردن شخصیتهایی که از آنها اگر چیزی هم مانده نامی است و یادی، اشارتی گاه و بیگاه مسیر خود را به سوی روزهایی نزدیکتر خواهند جست.

مراسم نوروزی 1299فرا میرسد، در حالی که قحطی، مرگ و گرسنگی بر چهره کشور سایه افکنده است. روزنامه رعد خبری را با 9 روز تأخیر به چاپ میرساند؛ کلنل فضلاله، از افسران ژاندارمری، همزمان با مراسم نوروزی سران حکومتی به زندگی خود پایان داده است. به رغم پنهانکاریهای دولتی یادداشتی کوتاه که در لباس کلنل جا مانده بود، مسیر خود را از غسالخانه به روزنامهها، اشعار، کتابها، منابر، خطابهها و مبارزات خیابانی باز میکند.
ای هیئت ژاندارمری ایرانخواه
باشید ز اسرار وطن هم آگاه
سربازی انگلیس چون در پیش است
آن به که بمیرد کلنل فضلاله
توافق 1919 هرچند به قیمت خونهای بیگناه و زندگیهای پرشمار بسته شد اما جایی جز زبالهدان تاریخ نخواهد داشت.
از انعقاد تا لغو یکی از پرماجرا ترین قراردادهای سیاسی ایران
مهدی صلواتچی، در مستند 38 دقیقهای خود به تشریح وقایع مربوط به انعقاد تا لغو یکی از پرماجراترین قراردادهای مابین ایران و انگلستان پرداخته است.
اندک بودن تصاویر آرشیوی از زمان انعقاد قرارداد، گروه سازنده را به استفاده گسترده از فیلمهای آرشیونمایی شده و ترکیب آن با تصویر و خلاقیتهای صوتی و گرافیکی سوق داده که سبب شده تا نتیجه کار از لحاظ روایی جذاب و قابل توجه شود که این مسئله میتواند از طرف افراد مسلط به رویدادهای آن دوره، نقطه قوت کار تلقی شود.
این دسته از منتقدان، 1919را تنها مروری سطحی و سریع میدانند که با بهرهگیری از تصویر و روایت به تجربه و خلق جذابیت پرداخته است.
با این حال ساخته کارگردان جوان را باید از زاویهای دیگر نگاه کرد. بخشی وسیعی از جامعه ایران آشنایی و حتی علاقه اندکی نسبت به اتفاقات دهه پایانی سلطنت قاجار دارند.
نامهایی چون خیابانی، بهار و عشقی هرچند از شاخصههای غرور ملی، نامهایی نیستند که در حافظه عمومی ما بیش از یک یا دو جمله بتوان در معرفی آنها پیدا کرد.

مستند 1919 جامعهای را مخاطب میبیند که شنیدن اسم کلنلها و وثوقالدولهها تداعیگر خاطرهای برای او نیست و مستند، از این ویژگی به نفع خود بهره برده.
صلواتچی ابایی ندارد از این که نقشی جدید برای شخصیتهای داستانش تعریف کند. محدودیت اطلاعات تاریخی مخاطب به مستند فرصت داده تا به ارائه روایتی نشنیده و نا آشنا بپردازد.
ریتم داستان، وثوقالدوله را از بین دولتهای چند ده روزه به عنوان شخصیتی مقتدر و حتی خبری نویدبخش معرفی میکند. مخاطب دقیقه به دقیقه با کار همراه میشود تا همچون داستانی جنایی، رازی را کشف کند که به اندازه خودکشی مقام بلندپایه نظامی کشور ارزش داشته است.
ناشنیده بودن کمک میکند تا قضاوت مخاطب پر و بال گرفته و اندک اندک زیر سؤال برود. این بازی احساسی به حفظ ریتم و در ادامه به پایدار نگه داشتن کنجکاوی بیننده میانجامد.
تصمیم سازندگان برای غریبه نگاه داشتن داستان تا چایی پیش رفته که تا پایان نیمه اول مستند در هیچ سکانسی از تصاویر آشنا و نامهای بزرگی چون مدرس، کوچک خام جنگلی و مصدق استفاده نشده.
1919 مخاطب خود را هرچند کمحوصله و کمرغبت شناخته و با رسمیت دادن به علایق او به خلق نمایشی قابل تقدیر پرداخته است.

تراژدی تاریخ
نمیتواند نوزده نوزده را دید و به نیتخوانی سازندگان جهت اشاره به یکی از سیاسیترین قراردادهای دهههای معاصر نپرداخت.
اشارات گاه صریحند و گاه در پرده؛ از کاربرد لفظ “دلواپسان” گرفته تا تأکید بر تفاوت زمانی حصول توافق تا انتشار آن در رسانههای داخلی. هر چند جای هیچ شبهه و تردیدی باقی نیست پایان مستند- در حالی که دوربین روی نمای مجلس میچرخد- با این جملات شکل میگیرد: “پس از یک قرن ما از تراژدی قرارداد 1919 گفتیم. اما تاریخ، تراژدیهای آینده ایران را چگونه روایت میکند؟”.
آنچه کشور طی دهههای معاصر گذرانده هرچند عبرتآموز، آنچنان گزنده است که مجال بحث و بررسی را تنگ و دشوار میسازد. هضم و مرور تراژدیهای تاریخی فاصلهای میطلبند تا غم، درد و حقارت فرصت تسکین پیدا کند. 1919 و روایتهایی مانند آن در تلاشند تا مانع شوند فواصل، دفن واقعیت را رقم بزنند.
نگارنده : مریم حجتی