از شهدای دفاع مقدس تا شهدای جنگ تحمیلی
به گزارش راه نوشت، یکی از تحلیلهای ثابتِ جامعهشناختی در مورد وضعیت فرهنگی، اجتماعی امروز کشور، که به لایههای غیرنخبگانی جامعه هم رسوخ کرده، اصرار بر وجود «انقطاع فکری و فرهنگی نسل امروز با آرمانهای انقلاب» است. چنین قضاوتی، به حدی از تکرار و تواتُر رسیده که دیگر تبدیل به قولی عامیانه شده است. در توصیفِ این انقطاع میگویند، هر چه نسل انقلاب و جنگ، آرمانخواه، تعالیجو و اهل جهاد بود، نسل امروز، بیآرمان، اهل قعود و عافیتطلب است.
تعبیر مشهور دیگری نیز در همین باب رایج است. میگویند «جوانهایی که در زمان طاغوت تربیت شدند، تبدیل به رزمندگان و فرماندهان دفاع مقدس شدند و شهادت را برگزیدند و نسلی که در عصر جمهوری اسلامی سربرآورد، بیگانه با ارزشها و آرمان گریز و سوسول بار آمد.»
شاهد و قرینه و مثال و مصداق هم میآورند برای این ادعا. از بدپوششی پسرها و دخترها گرفته تا ترجیحات، علایق و ذائقۀ امروزیها را دلالتهایی برای این انقطاع میدانند. حتی فراتر از این رفته و مدعی میشوند که اگر شرایطی مثل شرایط جنگ هشتساله در کشور پیش بیاید، از این نسلِ بیآرمان، توقعِ جوشوخروش و حماسه نمیتوان داشت!
اگرچه بحث در چنین حوزههایی، مستلزم مطالعۀ دقیق و فراگیر است، اما به همان میزان که برای اثبات چنان مدعایی، مثال و مصداق آورده میشود، لااقل برای رد آن نیز میتوان هزاران دلالتِ متقن را نشانه آورد.
به این مثالها توجه کنید:
علی کنعانی، متولد ۱۳۵۶، متأهل، دارای فرزند، شهادت: اردیبهشت ۱۳۹۲
محمودرضا بیضایی، متولد ۱۳۶۰، متأهل، دارای فرزند، شهادت: دیماه ۱۳۹۲
محرم علیپور، متولد ۱۳۵۶، متأهل، صاحب فرزند، شهادت: اردیبهشت ۱۳۹۳
حامد جوانی، متولد 1369، مجرد، شهادت: اردیبهشت 1394
روحالله طالبی، متولد 1365، متاهل، صاحب فرزند، شهادت: مهرماه 1394
صادق عدالتاکبری، متولد 1368، متاهل، شهادت: اردیبهشت 1395
و…
اینها، چند نمونۀ نزدیک به ما هستند. تنها چند مثال از جمع صدها مثال مشابه. همگی متولدین دهههای پنجاه و شصت. همه در سالهای بعد از انقلاب اسلامی سربرآورده و دورۀ نونهالی و نوجوانی و جوانی را تجربه کردهاند.
شخصیت اجتماعی و فرهنگی بسیاری از شهدای مدافع حریم اهل بیت(ع)، حتی در سالهای بعد از دفاع مقدس شکل گرفته و تکوین یافته است. در زمانهای که نه خبری از شور انقلاب بود و نه نشانهای از حرارت زمانِ جنگ. اینها در میدانی وارد شدهاند که از خطر و مخاطرۀ آن آگاه بوده اند.
دو بال آگاهی و انتخاب
در کنار عنصر «آگاهی» قطعاً عنصر «انتخاب» را هم باید در تحلیل دنیای شهدای جبهۀ مقاومت، مورد توجه قرار داد. انتخابی شعورمندانه بدون اکراه و اجبار. به این معنا که اگر چنین نمیخواستند، هزار گریزگاهِ مشروع، پیش رویشان بود. بسیار میشنویم که مراکز متولیِ اعزام نیرو به سوریه و عراق، توانایی پاسخگویی به مراجعانِ داوطلب را ندارند.
جالب است که این جمعیت داوطلب، غیر از عناصرِ سازمان نظامی رسمی جمهوری اسلامی هستند. و جالبتر اینکه، غالب این مراجعان، از همین نسلِ متهم به انقطاع هستند! «وحید نومی» که خود شاغل در بخش خصوصی و دارای موقعیت اقتصادی مطلوب است، برای رسیدن به جبهۀ عراق، راههای مختلف را آزمایش میکند و وقتی از مراجع نظامی داخل کشور، موفق به اخذ مجوز نمیشود، به عراق رفته و با نیروهای مردمی عراق، همسنگر میشود. او متاهل و صاحب یک فرزند بود که در عاشورای سال 1394 در سامرا شهید شد.
در موضوعِ مورد بررسی (انقطاع) یک نکتۀ ظریف را نباید از نظر دور داشت و آن، تمایز قائل شدن میان «انقطاعِ ارادی» و «انقطاعِ غیرارادی» است. امروز، فشارهای پیدا و پنهان فراوانی برای وادارکردن نسل جدید به جدا شدن از مبدأ انقلاب اسلامی -آرمانها و اصول اسلام ناب محمدی(ص)- در جریان است. این شرایط، غیرطبیعی است.
فشار برای منقطع کردن نسل حاضر، علنی است و پردامنه. با این وصف، میتوان ادعا کرد که حتی بخشهایی از نظریاتِ مبتنی بر اصلِ «انقطاع» بیش از آنکه تحلیلهایی راهگشاینده و درمانگر باشند، ابزارهایی برای به رسمیت شناختن و تثبیت ذهنیت مذکور هستند.
انگار که با این فشارها، نسلهای جدید را بهزور به سمتِ بیآرمانی هُل میدهند! و آنگاه به سرزنش آنها مینشینند. بهواقع، میان این نورسیدهها و معارف بنیادین اسلام ناب، حجاب میشوند و بعد میگویند «گیرندههای نسل جدید، آرمانها را دریافت نمیکند»!
اگر بنا باشد که این نسل نیز، سیر طبیعی شناخت و تعالی را طی کند و بیهیچ مانع و مزاحمی، در ارتباط مستقیم با مبدأ انقلاب اسلامی قرار بگیرد، قطعاً به آن مبدأ متصل خواهد شد. کما اینکه شهدای جبهۀ مقاومت، چنین کردند.
سعید خورشیدی