به گزارش سایت راه نوشت، آتش جنگ در سوریه را با اختلاف و شکاف میان مردم ایجاد کردند و برای شعله ور کردن این آتش از هیزم های اختلافات اعتقادی و دینی استفاده کردند.
شعله های جنگ را آمریکا و اسرائیل و غربی ها بر افروختند، اما غافل از قلب نگران مادران، زنانی که با دستان خودشان همسر، برادر و فرزندانشان را بدرقه جنگ با دشمن می کردند و روزی دیگر با قلبی مملو از غم همان عزیزانشان را به خاک سپردند.
مادران سوری داغ دیده با مرگ عزیزشان مصمم و مقاوم تر می شدند و برای کمک به جبهه آستین همت بالا زدند به خدمت رسانی پرداختند.
حفاظت از مرزهای وطن با طعم مهر مادری در مستند مادران سلحب
مادران سلحب با همدلی و همیاری اجاق آشپزخانه را روشن میکنند. عشق و علاقه مادرانه خود را حالا با غذایی گرم و خانگی به فرزندان شجاع و مقاوم وطن که برای حفاظت از مرزهای سلحب با داعش مبارزه میکنند، میرسانند.
مستند مادران سلحب در سی دقیقه گوشه ای از این محبت و همدلی را در قاب دوربین به تصویر میکشد، دوربین قادر به بیان مهر و مقاومت این مادران نیست، اما سعی می کند همگام با مادران از تهیه اولیه غذا برای تدارکات جبهه مقاومت تا زمانی که به دست سربازان میرسد را روایت میکند، روایتی که بوی زندگی در میانه جنگ را می دهد.
کارگردان در عین حال زیر موشک و بمباران خانه ای پر از درخت و گلدان را به تصویر میکشد که به مخاطب حیات و زندگی را القا میکند و از روایت دورهمیهای بعدازظهر زنان و مهمان داریشان هم غافل نمیشود.
مستند مادران سلحب سیر داستان را منظم روایت میکند، ولی در حین حال این سادگی چیزی از جذابیت مستند کم نمیکند.
شعر خوانی مادر سلحبی که مقاومت و ایستادگی را تکرار میکند، علاوه بر جذابیت، هدف مادران را برای مخاطبان ملموستر میکند، حضور مادرانی که هدف و ذکرشان یکی است، آنهم حفظ زادگاهشان در مقابل دشمن با اینکه برخی مسلمان، برخی مسیحی و مذاهب دیگر هستند اتحاد را در بحبوحه جنگ به رخ میکشند.
نمایی از مقاومت همیشگی زنان در جبهه جنگ
این مستند میتواند نمایی از مقاومت همیشگی و پشتیبان و حضور زنان در جبهه جنگ باشد.
مستند مادران سلحب گویا تکرار روزهایی است که مادران و دختران ما در گوشه گوشه ایران، عزیزانشان را بدرقه جنگ می کردند و خودشان در پشتیبانی جنگ نقش ایفا میکردند و این روز ها نیز شاهد حضور آنان در جبهه مقابله با این بیماری منحوس کرونا هستیم.
فیلم با صحنه ای تمام می شود که دوربین به سمت شهر می چرخد، چرخشی که میفهمیم زندگی در شهر همچنان ادامه دارد.