بعدش چی؟ این راهشه؟ مطمئنی؟
این سؤال را زمانی از خودم پرسیدم که لیسانسم رو به اتمام بود، خود را برای کنکور ارشد آماده میکردیم و مهمترین دغدغهمان، انتخاب بین گرایشهای تخصصی ارشد بود.
استادی از من پرسید که چرا برای ادامه تحصیل رشته دیگری مرتبط به رشته خودم انتخاب نمیکنم و خلق راهحلها را با تحصیلات چند رشتهای دنبال نمیکنم.
متوجه شدم پاسخ درستی ندارم.
- بعدش چی؟ این راهشه؟ مطمئنی؟
سال 91 به دنبال جواب، وارد بازار کار شدم. تصمیم سختی بود و مدتها زمان برد تا بدانم پیدا کردن پاسخ بیش از آن چه فکر میکردم نیازمند زمان و تجربه است.
سال 93 دروس MBA دانشگاههای مختلف را مرور میکردم تا تخصص را – فارغ از مدرک و دانشگاه- مستقلا مطالعه کنم.
سال 95 هنوز راهی برای اثرگذاری درست در جامعه حرفهای هدفم پیدا نکرده بودم. نویسندگی روزنامهای در حوزه تخصصم به راهحل من تبدیل شد.
سؤالاتی را پیگیری میکردم که تا پیدا کردن پاسخشان، کار و تحصیل هر دو تنها روشی برای عقب انداختن مشکل بودند. در پایان دهه سوم زندگی بلاخره لیسانس دیگری را برای تحصیل انتخاب کردهام.
برای من – شیفته و وفادار نسبت به اولین رشتهای که مدرک دانشگاهی آن را گرفتهام- هشت سال طول کشید تا مطمئن شوم چهطور میخواهم ادامه دهم و چرا. فکر میکنم خوششانس بودهام. این تصمیم 8 ساله نسبت به شرایط دیگران تصمیمگیری سریع و قاطعانهای بوده است.
اشتغال مطلوب نه فقط دبیرستان، نه فقط سالهای اول دانشگاه، برای بسیاری حتی یک یا دو دهه بعد از گرفتن اولین مدرک دانشگاهی مطرح است؛ نه فقط به عنوان اولویت حتی به عنوان آزار و دغدغه ذهنی. هر ساله کسب و کارهای فراوانی آغاز به کار میکنند در حالی که بنیانگذاران آنها در میانه دهه چهارم، پنجم و یا حتی ششم زندگی خود هستند.
هزینه چنین تأخیری سالها فرسایش انگیزشی و اتلاف منابع مالی، اجتماعی و انسانی است. در سال گذشته یک میلیون و 145 هزار و 546 نفر در کنکور سراسری ثبت نام کردهاند و این عددِ بزرگ ناتوان از شمارش تعداد وسیع دیگری است که آینده خود را جدا از چنین چهارچوبی دنبال میکنند؛ پذیرشهای بدون کنکور، کاردانیها، ورود تدریجی به کسب و کارهای خانوادگی یا غیرخانوادگی و غیره و غیره. یک میلیون و 145 هزار و 564 نفر جوان معلق بین مدرسه و پسامدرسه، و حتی هنوز چند ده هزارها و چند صد هزارهایی هستند که شمارش نشدهاند. خوب، “بعدش چی؟”
ناکامی نسلهای پیشین در انتقال از تحصیل به حوزه اشتغال دور از چشم نمانده است و “مستند دیوانگی” این را خوب میداند. مسئله “دیوانگی” مسئله مشترک بین او و چندین میلیون نفر دیگر است. کنکور، رتبه، دانشگاه… بعدش چی؟
انتخاب مسئله درست مخاطب گستردهای را در اختیار مستند “دیوانگی” قرار داده. دیوانگی با روایتی طنز و از دید رتبه تکرقمی کنکور ریاضی فیزیک کشور شروع میکند، دانشگاه شریف، نمرات بالا و طرح سؤالی برای آینده؛ “مسیر موفقیت همینه؟”
مستند- و به دنبال آن راوی- این سؤال را به مدت 76 دقیقه دستمایه طرح دیدگاههای مختلف میسازند. همانطور که میتوان پیشبینی کرد بنمایه کار ترکیبی است از مصاحبههای متعدد: مهندسیخواندههای تغییر رشته داده، کارشناسان حوزه آموزش، حرفهمندان مختلف و حتی پدرها و مادرهایی چشم انتظاری که پشت درب محل برگزاری آزمون سراسری ماندهاند. “دیوانگی” دو نقطه قوت پررنگ دارد: “مسئله همگانی” و “جذابیت داستانی، روایی و شخصیتی مصاحبهشوندگان”. اولی اما دستخوش مخاطبزدایی غیرحرفهای شده و دومی، به روایتی قطعه قطعه بدل میشود. رودرروی “دیوانگی” مخاطبی قرار گرفته است با ابهامات فراوان. “دیوانگی” نه مسیر روایتگری، که مسیر پاسخگویی را پیش گرفته و طرح پاسخ به سؤالاتی تا این حد عمیق، گسترده و گره خورده، در قالب مستند آسان نخواهد بود.
- یه زمانی بهم میگفتند رتبه تکرقمی، دانشگاه و رشته خوب و معدل بالا آخر دنیاست… . چرا این همه سال هیچ کس اینا رو بهم نگفته بود؟
“دیوانگی” به سادگی کسانی که سالها پس از اتمام تحصیلات خود هنوز در پی شغل مناسب هستند را از لیست مخاطبان خود خط زده و حتی گاهی در کمال تعجب منکر وجود آنها میشود. آیا نسل جوان امروز تا زمانی که خود شخصا با دنیای واقعی مواجه شود از بین آشنایان، خانواده و اساتیدش هیچ کسی را ندارد که به ناکافی بودن رتبه کنکور در ساخت آینده اشارهای کرده باشد؟ افراد متعددی از متولدین دهههای 70، 60 و حتی 50 که که سالها پس از پایان تحصیلات دانشگاهی خود به دنبال تعریف فرصت شغلی مناسب هستند و تحصیلات مجدد، تغییر شغل، حرفه دوم یا اشتغال خانگی راهکارهای آنان است، بخشی تا این حد کوچک از جامعه را تشکیل میدهند؟
نه فقط سنی، “دیوانگی” به طرز حیرتانگیزی از منظر جنسی هم تکبعدی است. در 15 دقیقه طلایی آغازین، مستند خود را مختص میکند به هجده تا بیست و چند سالههایی که رتبههای یک یا نهایتا دو رقمی کنکور را از آن خود کرده و در رشتههای مهندسی مشغول به تحصیلاند.
تأکید بر نمره 19.3 درس ریاضی و ناراحتی راوی از این موضوع – در حالی که از هر 10 نفر همکلاسی او در دانشگاه شریف تنها 6 نفر نمره قبولی گرفتهاند- چه تأثیری دارد جز مصنوعی ساختن داستان؟ در حالی که مسئله مشترک، تعداد وسیعی از بینندگان بالقوه را در اختیار “دیوانگی” قرار میدهد مستند بارها و بارها آنها را از همتجربگی محروم میسازد. هنر، علمی-کاربردی یا علوم انسانی چهطور؟ دانشجویان پزشکی چهطور؟ جوانانی که در همین بازه سنی خود را به تدریج آماده ورود به فضاهای کسب و کار خانوادگی میکنند چهطور؟
پاسخ مستند به مسئله عامتر و کلیتر از آن است که بتوان آن را برآمده از یک مسئله تخصصی در حیطه رشتههای مهندسی یا بازه سنی مشخصی دانست. در حقیقت “دیوانگی” بیش از آن که تخصصی باشد، در دنیای کوچک راویان خود مسئلهای وسیع و همگانی را دستخوش مخاطبزدایی غیرحرفهای ساخته است.
از دیگر نقاط مثبت مستند جذابیتهای شخصی و البته روایی مصاحبهشوندگان است. تجربه زندان یا مهاجرت معکوس به ایران، داستانهایی نیست که به سادگی بتوان از آنها عبور کرد. با این همه پرداخت همهجانبه به سؤالی چنین گسترده و چندبعدی به راستی دشوار خواهد بود و در عین حال به سختی میتوان پذیرفت که “دیوانگی” در این زمینه موفق بوده است.
سؤالات، مسائل و ابهامات بدون پرداخت قابل پذیرش رها شده و نقطههای مهم بدون رابطه محکم به یکدیگر وصل شدهاند. به نظر میرسد مستند برای پاسخهایی که در اختیار داشته به تنظیم سؤال پرداخته و جالب آن که این، دقیقا بر خلاف شعار آن و نتیجهگیری نهایی است. به نظر میرسد “دیوانگی” نه فقط در طرح پاسخ در پرداخت سؤال هم چندان موفق نبوده، به زحمت از مجموعه سخنان انگیزشی فراتر رفته و این را هم بیشتر مدیون شخصیتهایی است که پای صحبت آنان نشسته. باید به یاد داشت که هرچند انتخاب موضوع مناسب لازمه رسانهگری و دغدغهمندی است، نمیتوان با این سودا از اهمیت پرداخت درست غافل شد و یا به کسب رضایت مخاطب تشنه اما محدود اکتفا نمود.
چالرز هندی، فیلسوف و مدرس مدیریت ایرلندی مینویسد زمانی در استخدام یک شرکت نفتی شده بودم. برنامه شرکت دقیق، منظم و تعیین شده بود. این برنامه وضعیت شغلی من و سایر کارمندان را در سالهای آتی تا زمان بازنشستگی مشخص میکرد. قرار بود در سال مشخصی به عنوان نماینده شرکت، در سمتی مشخص در کشوری دیگر مشغول کار شده باشم. زمانی که تاریخ معهود رسید دیگر نه من در استخدام آن شرکت بودم، نه آن سمت وجود داشت، نه آن شرکت و نه دیگر حتی آن کشور.
“دیوانگی” در کنار تمام نقاط قوت و ضعف خود به نتیجهای نیازمند تأمل ختم میشود. هجده سالههای امروز پیش از آن که برای پر کردن نقاط خالی مشخص تربیت شوند نیازمند توانایی تعریف مشاغلی خواهند بود که شاید امروز حتی نامی هم برای آنها وجود ندارد. باید بدانیم آنچه به عنوان نیاز پیش روی ماست نه لزوما پاسخ، که طرح سؤال درست خواهد بود.
نویسنده : مریم حجتی