خانه خانه1-3 در جنگ رسانه‌ای، «زندگی پس از زندگی» تلنگری جدی، آرامش‌بخش و خوشایند...

در جنگ رسانه‌ای، «زندگی پس از زندگی» تلنگری جدی، آرامش‌بخش و خوشایند است

به گزارش راه‌نوشت، به نظر می‌رسد سومین فصل برنامه «زندگی پس از زندگی» نیز مانند فصل دوم آن یکی از پربیننده‌ترین ویژه برنامه‌های افطار امسال بوده است. آیا این مسأله اثبات می‌کند عمیق‌ترین موضوعات دینی، معرفتی و فلسفی نیز توان جذب بالای مخاطبان را دارند؟ پاسخش یک کلمه است؛ بله قطعا و در تکمیل آن باید گفت: حتی سریال‌های طنز و سرگرمی‌، لیگ مسابقات فوتبال و اصلا هر برنامه‌ای تا وقتی به این موضوعات پیوند نخورد، توان جذب مخاطب را ندارد.

به عبارت دیگر، اصل جذابیت متعلق به همین موضوعات است و موارد دیگر ادای آن را درمی‌آورند. یاد مرگ و ذکر عوالم برزخ و معاد، بنا بر تصریح بسیاری از روایات و آموزه‌های دینی مستحب است.
همان روایات و آموزه‌هایی که حب دنیا را رأس تمام خطاهای دنیوی و یکی از مهم‌ترین دلایل خطاکاری‌های اهل دنیا برمی‌شمارد.

همین اهل دنیایی که امروز مدعی تمام عیار تجربه گرایی شده‌اند قطعی‌ترین و جدی‌ترین تجربه زندگی را فراموش کرده‌اند.

آن هم وقتی وقوع جنگ‌های متعدد و سیل و زلزله و خشکسالی و… حتی شیوع گسترده ویروس کرونا نیز حریف قیمت کره و پنیر و نگرانی برای بالا و پایین شدن مداوم قیمت دلار نمی‌شود.

در چنین شرایطی همه ما نیاز داریم گاهی کمی از دنیا فاصله گرفته و از منظری بالاتر به کل زندگی نگاهی بیندازیم.

از این نظر، زندگی پس از زندگی، نه فقط تلنگری جدی بلکه آرامش بخش و خوشایند است. حال بگذریم از این‌که بخش عمده‌ای از مضمون بسیاری از آیات قرآن کریم و اساسا جانمایه مشترک تمام ادیان همین مرگ آگاهی و معاد باوری است.

در روزگاری که ایدئولوژی لیبرال سرمایه‌داری و هنر اومانیستی برای دین‌گریزی، معنویت‌ستیزی و دنیاگرایی سالانه میلیاردها دلار هزینه می‌کند، برنامه مذکور را باید خیلی بیشتر از یک تلنگر ساده و کم‌اهمیت ارزیابی کرد.

اگر می‌گوییم ماهیت قدرت امروز از جنبه‌های نظامی و اقتصادی به عرصه‌های فرهنگی و رسانه‌ای تغییر شکل داده است، نباید از معنای اصلی این مطلب غفلت کنیم.

در یک کلام، این یعنی یک جنگ تمام عیار از جنس مبانی معرفتی و اصول دین. جدال اصلی قدرت‌های حاکم بر جهان امروز جنگ بر سر تعریف دنیا و زندگی است.

حداقل حدود ۵۰۰ سال است که جریان مشرکانه و ضد توحیدی موسوم به رنسانس غربی تلاش می‌کند دوگانه‌ای کاذب ایجاد کرده و به خورد مخاطب بدهد. دوگانه‌ای باعنوان علوم تجربی یا باورهای دینی.

این همان ماجرای غم‌انگیز روشنفکری در تمام جهان معاصر است؛ چیزی که صدها سال است مهم‌ترین رسالت جریان روشنفکری در جهان، آن را خرافه ستیزی معرفی می‌کند. اجازه دهید از چند نمونه برای عنوان مثال نام ببریم.

عرفی کردن مفاهیم دینی در سینمای غرب

چند فیلم شاهکار یا سریال مشهور و جذاب را به یاد می‌آوریم که موضوع و سوژه اصلی آن «هوش مصنوعی» است؟ از آثاری چون آپلود، او، آینه تاریک، ای وال، بازیکن شماره یک، فراماشین، من یک ربات هستم و جست‌وجوگر گرفته تا خود فیلم هوش مصنوعی ، غرب وحشی (وست ورد)، نکست و … .

حال جالب این است که بدون استثنا یکی از مسأله‌های اصلی چنین آثاری، همین خودآگاهی و ماهیت نفس است. یا به عبارت دیگر، تلاش برای تعریف کردن مفهومی‌ به نام روح. روی دیگر چنین مساله‌ای نیز دقیقا همان مرگ و احتمال وجود نوعی از خودآگاهی پس از آن است اما با ماهیتی کاملا عرفی گرایانه و دین زدایی شده.
این یعنی چه؟ یعنی اگر هم کوچک‌ترین احتمالی برای زندگی پس از زندگی وجود داشته باشد، ماهیتی کاملا مادی و از جنس علوم تجربی خواهد داشت. یا با کمی‌دقت متوجه می‌شویم اکثر این آثار می‌خواهند اثبات کنند هوش مصنوعی نیز می‌تواند موجودی زنده در نظر گرفته شود.

پس خارج از جهان فیزیکی چیزی وجود ندارد و متافیزیک کشک. اینها را نباید فقط تلاش رسانه‌ها و تفکر اومانیستی برای پاسخگویی به یک نیاز روانی مخاطب، مبنی بر میل به جاودانگی و راز بقا  دانست. (یعنی اگر هم احتمالی برای وجود زندگی پس از مرگ وجود داشته باشد، این علوم تجربی و فیزیک است که می‌تواند آن را بشناسد یا حتی بسازد، نه ادیان!)

مثلا در سریال غرب وحشی، مخاطب بارها به لحظات دراماتیک و فوق‌العاده تاثیرگذاری می‌رسد که واقعا نمی‌توان بین یک ربات با هوش مصنوعی و یک انسان واقعی تمایز خاصی قائل شد. یا حتی فراتر از این می‌رویم و می‌بینیم خود این جهان هستی نیز می‌تواند ماهیتی کاملا مجازی و توهمی داشته باشد.
پس بهشتی نیز اگر وجود داشته باشد در سریال آپلود می‌بینیم که فقط فناوری می‌تواند آن را بسازد و سرمایه‌داران می‌توانند در آن به جاودانگی برسند.

کار به جایی می‌کشد که ارواح آپلود شده در چنین بهشت‌هایی حتی می‌توانند با انسان‌های واقعی دنیای خودمان رابطه زناشویی برقرار کنند.

گاهی وقاحت این فیلمسازان در تحمیق مخاطب (و دست کم گرفتن شعور او) به جایی می‌رسد که تا سر یک انسان با گیوتین لیزری قطع نشده و محتویات شیمیایی مغز او استخراج نشود، نمی‌تواند ذهنش آپلود شده و وارد چنین بهشت‌هایی شود.

چرا؟ برای این‌که از خودمان نپرسیم: اگر واقعا ذهن و شخصیت انسان قابل آپلود شدن است (حتی در عالم تخیلی و کاملا فانتزی که می‌توان هر چیزی را تصور کرد) چرا مغز یک آدم زنده را بارگذاری نکنیم که ببینیم کدام‌شان «من واقعی» دارند؟ اتفاقا در همین سریال آپلود (گرچه با لحنی نیمه طنز) شخصیت‌های نسبتا دگم، خرافی و بی‌منطقی را می‌بینیم که هنوز نمی‌خواهند دست از معاد باوری بردارند و اجازه نمی‌دهند مغزشان آپلود شود، چون در این صورت روحشان نمی‌تواند وارد برزخ شود! (با این پیش‌فرض احمقانه که روح یا باید در دنیای مجازی و دیجیتالی آپلود شود یا به برزخ مورد ادعای ادیان برود) شرح و تفسیر این موارد مجالی بس فراختر را می‌طلبد اما برگردیم به برنامه زندگی پس از زندگی.

جنگ در جبهه امید و ناامیدی

نام این برنامه برگرفته شده ازکتابی است با همین عنوان از ریموند مودی (لایف افتر لایف) که در سال ۱۹۷۵ میلادی با بررسی ۱۵۰ مورد از تجربیات نزدیک به مرگ نوشته و منتشر شد.

هدف اصلی نویسنده اثبات وجود روح و زندگی پس از مرگ بود. در طول سال‌های بعدی انتقادات مختلفی متوجه این ادعا بوده اما هیچ‌کس نتوانسته و نمی‌تواند اصل وجود چنین تجربیاتی را انکار کند.

تجربیاتی از فرهنگ‌ها، ادیان و حتی تاریخ و جغرافیاهای مختلف که در کمال شگفتی، اشتراکات قابل توجهی با یکدیگر دارند. اتفاقا هر ساله بر اساس همین تجربیات، فیلم‌ها و سریال‌های مختلفی با موضوع مرگ و وجود ارواح ساخته می‌شود که می‌کوشند منطبق بر گزارش‌های چنین تجربه‌گرهایی باشند.

فیلم‌ها و آثاری که قبل از هر چیز تخیل و تصور مخاطب را هدف گرفته‌اند، تا تفکر او را. فرصت نیست از تفاوت‌های بین مرگ آگاهی و مرگ اندیشی بحث کنیم. مرگ‌آگاهی مهم‌ترین عامل لطافت روحی و نرمی‌دل‌ها و قلوب ما انسان‌هاست.

چیزی که می‌تواند به زندگی، معنایی عمیق و نشاطی گسترده بدهد. برخلاف مرگ اندیشی که عامل رخوت و سستی و قاتل امید است اما در این جنگ بی‌امان رسانه‌ها برای باز تعریف جهان در جبهه امید و ناامیدی، عباس موزون نشان داده که می‌داند نباید برای فتح خاکریزهای دشمن شتاب‌زده عمل کرد. هرچند خیز رفتن در میدان‌های مین یا نگهبانی دادن طولانی و یکنواخت روی دیواره‌های مرزی، تکراری به نظر برسد.

نعمت‌ا… سعیدی – نویسنده و منتقد سینما

منبع: روزنامه جام جم

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید